ـ بخش اول ـ فصل اول ـ تاریخ مختصر ـ قبل از اسلام، 1ـمادها 2ـ هخامنشیان 3ـ اسكندر و سلوكیان 4ـ اشكانیان 5ـ ساسانیان ”هخامنشیان“ در مورد كرمان در این دورهء بخصوص
اطلاعات چندانی در دست نیست، فقط نام كارمانیا در كتیبههای
آن عهد ذكر شده است. ”نخستین مطلبی كه در مورد تاریخ
هخامنشیان مربوط به كرمان برمیخوریم نكتهای است كه از
برس (Berose) مورخ كلدانی و كاهن مردوك نقل
شده و آن اینست: در سلطنت نبونید، دیوارهای بابل را كه در
ساحل فرات است، از آجر و قیر ساخته بودند ... (حمله كورش به بابل
توصیف میشود) ... نبونیه كه نتوانست در برابر محاصرین
پافشارد تسلیم شد، كوروش با او به رأفت رفتار كرده به كرمان تبعیدش
كرد تا در آنجا سكنی گزیند، نبوئید در آنجا تا آخر عمر
بزیست و در هم آنجا درگذشت.“ (تاریخ كرمان، ح، ص 194) حكومت هخامنشیان یك نوع حكومت
اشرافی بوده، به این معنی كه ”در عهد هخامنشیان دربار
سلطنتی، مجلس سنائی از اشراف و رؤسای قبائل تشكیل
میداد و پادشاه در مواقع مهم راجع بامور مهم سیاسی با آنها
مشورت میكرد و رأی قطعی از مجلس مزبور صادر میشد“ (تمدن ایران باستان، ص 54) و از طرفی دولت ایشان روی
اصول دیانت و اخلاق استوار بوده است، همچنین شاید اشاره
بدین مطلب جالب باشد كه ”پرفسور توچی ایتالیائی در
كتاب ”تمدنهای شرق“ ثابت كرده است كه تشكیلات امپراطوری رم از
تشكیلات شاهنشاهی هخامنشی اقتباس گردیده بود“. (تمدن ایران باستان: ص 161) ”حمله اسكندر به ایران“ طرح عظیم اسكندر در مورد متحد ساختن
كلیه اقوام آسیای صغیر و اقوام فلات ایران و
هندوستان موجب پدید آمدن افكار دیگری شد، كه همانا بوجود آوردن
حكومت مركزی زیر نظر خود او بود، به این دلیل در ابتدا
ساتراپها را بصورت خود باقی گذاشت و از این سنت دیرینه
ایرانیان پیروی نمود، ولیوجود ساتراپیها به
آن صورت خواستهء اسكندر را صددرصد تأمین نمیكرد، به همین
دلیل در نظامات ساتراپیها تغییراتی حاصل شد، و
چنانكه دیاكونوو در این خصوص توضیح میدهد: ”... در امور
مالی و نظامی از ایشان (ساتراپها) خلع ید كرد. و در كنار
هر ساتراپ رئیس نظامی ویژهای نیز منسوب و مشغول
خدمت شد (گمان میرود كه این شیوه فقط بعدها بطور مستمر بكار
بسته شد). گذشته از این وصول مالیاتها و بطور كلی مسائل
مالی در دست مأمور بخصوص بود كه تابع ساتراپ نبوده بلكه مطیع خزانهدار
كل بود و شخص اخیرالذكر فقط در برابر پادشاه مسئول بوده است“ (اشكانیان، ص 2) به این افراد ”هارپال“ میگفتند
و در بعضی موارد سوء استفادههایی از جانب این افراد
دیده شده بود. تحول عظیم دیگری كه بدست
اسكندر انجام گرفت، ممنوع كردن ضرب سكه بوسیله ساتراپها بود و منتقل كردن
این مسئولیت به حكومت مركزی، كه سبب بوجود آمدن یك واحد
مشخص پولی گردید و با توجه به این مسأله و حملههای
اسكندر به اقصی نقاط آسیا و بوجود آمدن راههای تجاری و
بكار افتادن سرمایه عظیم هخامنشی كه در خزانه راكد بود تجارت به
رونقی وسیع رسید و یك شبكه راههای تجاری
بین آسیای صغیر و آسیای خاوری بوجود
آمد. ”چگونگی بوجود آمدن شهرهای
نظامی و تجاری بوسیله اسكندر ـ شهر دولتها در تواریخ
ساختن شهرهای بسیاری را به اسكندر نسبت دادهاند و لی
چنانكه ”دیاكونوو“ نیز میگوید (اشكانیان ص 3) اكثر
این شهرها بصورت قریههایی بود كه محل قرارگاه
نظامی سربازان اسكندر در آنجا قرار میگرفت و پس از مدتی كه
جمعیت بیشتری مییافت به عنوان ”پولیس“
یا ”شهر دولت“ نامیده میشد. بعضی دیگر از
این شهرها در مجاورت شهرهای قدیمی ساخته شد. زیرا
سربازان برای مدتی در كنار شهر قدیمی بمنظور تصرف آن توقف
مینمودند و احتیاج به قرارگاه و مامن مطمئنی داشتند این
شهرها نیز رفتهرفته به همان نام ”شهر دولت“ نائل آمدند. (شهر دولت: شهر باستانی كه واجد
خودمختاری و امتیازاتی بوده، بر حسب نظامات
یونانی). در مورد چگونگی بوجود آمدن این
شهرها دیاكونوو میگوید: ”این شهرها از لحاظ
سیاسی تابع حكام و جانشینانی كه از طرف اسكندر ـ ظاهراً
ساتراپها ـ منصوب میگشتند، بودهاند. هدف سیاست شهرسازی اسكندر
بیشتر نظامی بود نه اقتصادی و دولتی، ولی
اهمیت آن سیاست مآلا از حدود نظریههای بدوی و
اصلی اسمندر تجاوز كرد. سرداران و جانشینان و وارثان امپراطوری
و سلاطین یونانی (دیادوخها) سیاست مزبور را با شدت
و نظم بیشتری تعقیب كردند و شهرهای یاد شده
تكیهگاه نیرومند دستگاه دولتی آنان بودند.“ (اشكانیان، ص
3). و همچنین اشاره میكند كه: ”شهرهای جدید بر سر
راههای مهم سوقالجیشی و بازرگانی ساخته میشد و
بمنزلهء حلقههائی بودند كه ساتراپها را بیكدیگر متصل مینمودند.“ (اشكانیان، ص 3) ”تأسیس امپراطوری سلوكیه
ـ (312 ق ـ م)“ پس از مبارزات فراوان بین سرداران
اسكندر (فوت اسكندر 237 ق.م رخ داد) سلوكوس بقدرت میرسد. ”مبارزه در غرب
مانع از آن بود كه سلوكس بر نواحی شرقی حكومت كند و بدین سبب در
سال 292 ق.م فرزند خویش آنطیوكوس را در امر حكومت شریك
خویش ساخت و شهر سلوكیه را بر كرانهء دجله بنا كرده مقر وی قرار
داد. این شهر از لحاظ اقتصادی و سیاسی جانشین بابل
باستانی گشت،“ ... (اشكانیان ص 13) در حقیقت سلوكس جانشین خلف
اسكندر به سیاست او كاملاً پایبند بود و همچنین پسر سلوكوس،
آنطوكوس نیز شدیداً از همین سیاست پیروی
مینمود و در زمینهء شهرسازی و تحكیم كلنیهای
مقدونی كه نقطهء اتكاء و ركن استوار دولت بودند، كوشش فراوان میكرد. ... ”هر ساتراپ یك ”استراتگ“ داشت و
پایتختش كه تمام ادارات دولتی و ”استراتگ“ در آن میزیست
ولی مأمور مالی ”اكونوم“ از طرف دولت همیشه بر امور مالی
نظارت داشت و ”استراتگ“ از نظر نظامی و اداری مستقل بود.“ (اشكانیان ص 17) بطور كلی باید اظهار داشت كه
سیاست اسكندر اگرچه سر لوحه سیاست دولت سلوكیه بود، ولی
آن قدرت مطلق كه در دوره اسكندر اعمال میشد در این دوران رو به ضعف
گذاشت و این مطلب از تقسیم شدن ساتراپها به نواحی كوچكتر
بخوبی مشهود است. ساتراپ نشینها از لحاظ اقتصادی و
سیاسی بیكی از سه مركز اصلی امپراطوری مربوط
میشدند ـ ساردا در لیدی ـ انطاكیه و سلوكیه بر
دجله. ”اراضی كشور به دو گروه اصلی
تقسیم میشد: اراضی پادشاهی و اراضی شهری“
(اشكانیان ص 18) كه البته اراضی شهری در اثر بخشش پادشاه از
زمینهای پادشاهی بوجود آمد و شهر در آن محل ساخته میشد،
و در مواردی قسمت بزرگی از زمینها به افراد بصورت مشروط واگذار
میشد كه بعد مقداری از عایدی را به دولت پرداخت میكردند.
در هر دو صورت این اراضی از گروه نخست به گروه دوم منتقل می شد.
بعضی از این اراضی به سپاهیان داده میشد كه مورد
بهرهبرداری قرار میگرفت و البته این عده موظف بودند در مواقع
مورد لزوم به سپاه بپیوندند، و در نتیجه در اراضی شاهی
كلنیهای (لاتوئیكیا) نظامی مستقر میگشتند. ”سیاست شهرسازی در زمان
سلوكیان“ ”در اكناف كشور شهرهای تازهای
كه واجد سازمان پولیس بودهاند پدید آمده بود و اكثر آنها طبق نقشهء
معینی كه ”هیپودام“ نامیده میشد بنا شده بود“
(اشكانیان ص 21) (”هیپودام“ همان نقشهء شطرنجی است كه از
آتروسكها به یونانیان و بعد به همین صورت به فلات ایران
راه یافت)“ با اینحال خودمختاری پولیسهای
سلوكی (برخلاف پولیسهای اصلی) كامل نبوده و از حدود
زندگی و امور داخلی شهر تجاوز نمینموده است“ (اشكانیان ص
22). البته در بعضی از این شهرها پادگانهای شاهی
نیز مستقر بودهاند نامههایی كه از طرف پادشاه به شهرها نوشته
میشده بر سنگ حك شده و در میدان شهر (آگورا ـ Agera)
نصب میگردیده است و جالب است كه در بعضی از این
كتیبهها پادشاهان سلوكیه، پولیسهای امپراطوری را
”متحدین“ خود خواندهاند. موضوع جالب توجه دیگر تشكیل
دادن اتحادیههایی بوسیله شهرهای بزرگ بوده كه از
نظر اقتصادی و سیاسی موقعیت محكمتری داشتهاند و
شاید توجه زیاد پادشاهان سلوكیه به این اتحادیهها
از همین جهت بوده است. ” از آخرین تحقیقات مورخان
شوروی چنین برمیآید كه این شكل و شیوهء
سازمان شهر (پولیس) قبل از ورود ارتش اسكندر نیز در مشرق زمین
غیر معروف نبوده است ... و حال آنكه از لحاظ منشاء و پیدایش
هیچ رابطهای با پولیسها نداشتند و از خود واجد
ویژگیهای چندی بودند.“ (اشكانیان، ص 15) بسیاری
از شهرها جنبهء مذهبی داشته و دارای معبد بودهاند. ”اشكانیان“ پس از بحران اجنماعی قرنهای دوم
و سوم میلادی كه منجر به سقوط امپراطوری سلوكیه
گردید، امپراطوری جدیدی بوجود آمد كه به آنها پارتها
میگفتند.“ اشكانیان بهفت عشیره تقسیم میشدند كه
در رأس آن دودمان شاهی قرار داشت. شاه اشكانی گاهی از این
عشایر فایده میبرد و گاه زیان. در صورت داشتن قدرت، این
عشایر بر نیرومندی شاه میافزودند ولی ضعف شاه،
موجبات تزلزل اركان سلطنت را فراهم میكرد.“ (تمدن
ایران باستان، ص 74) دو شورای اصلی بر كار شاه نظارت
داشت و تا حدی اختیارات او را محدود میكرد این دو شورا
عبارت بودند از: 1ـ شورای بزرگان كه میتوان
اشراف نامید ـ در حقیقت سران هفت طایفه بودند. 2ـ شورای كاهنان ـ مغان كه نفوذ آنها
در امور از شورای اول كمتر بود. انتخاب شاه از میان خاندان
ارشاكیان بود كه بوسیله دو شورای فوق انجام میگرفت. ”و
این سنت را ظاهراً پارتها از هخامنشیان بارث برده بودند زیرا در
دولت ایشان نیز ”هفت خاندان بزرگان“ میان اقران برگزیده
شمرده میشدند“. (اشكانیان،
ص 61) دیاكونوو در مورد نزدیكی
سازمان دولتی پارت با سلوكیه چنین مینویسد ”طبق
اطلاعات ناچیزی كه دربارهء سازمان دولتی ایران زمان
پارتها در دست است، تا حدی حق داریم كه میان آن دولت و سلطنتهای
واجد فرهنگ یونانی كه در آسیای مقدم وجود داشته،
قرابتی قائل شویم، گرچه دولت پارت از خود دارای
خصوصیاتی بوده و بویژه در زمینه سنن و عشیرتی
و سلسلهء مراتب پدرشاهی و سازمان لشكری چیزهائی از
پرنیان بارث بدان رسیده بوده و از این رهگذر از دیگران
ممتاز بوده است.“ (اشكانیان، ص 68) در مورد كشاورزی در این عهد
پیشرفت زیادی شد و به سیستمهای آبیاری
از قبیل قنات توجه زیادی شده است. در این زمینها
كشاورزان و بردگان كار میكردهاند و عواید آن به خزانه پادشاه
یا مصرف معابد میشد، در بعضی موارد این بندگان مقدار
ناچیزی از عواید را تصاحب میكردند. بردگان را در
بعضی مواقع قرض میدادهاند و آنها مجبور بودند در محل
تعیین شده كار كنند و بكاری اشتغال داشته باشند كه برای
آنها تعیین شده. دیاكونوو در این باره میگوید:
”چنانكه برمیآید دادن مالیات و ادامه كشت و زرع وظیفه
اجباری روستائی بوده و اگر چنانچه از انجام امور خودداری
میكرد میباید هفت برابر قیمت فروش زمین مورد نظر
را جریمه دهد، نصف این جریمه به خزانه شاهی و نصف
دیگر بصندوق حمایت روستائی پرداخته میشد. جماعت
روستائی فینفسه وظیفه ”واحد مالیات دهندهء مادون“ را
ایفا مینموده در گرفتن مالیات حداكثر مراقبت و
سختگیری انجام میشده“ (اشكانیان، ص 71 ـ 72) تجارت برای اشكانیان نقش
مهمی داشته و سعی در گسترش آن مینمودند. ”... بخصوص دو جادهء
بسیار مهم تجاری را تحت نظارت خویش داشتند: یكی
جادهء كنار فرات كه از آسیای صغیر آغاز شده و از سوریه و
شمال بینالنهرین میگذشت و به خلیج فارس منتهی
میشد و دیگر جادهء شمالی كه از فرات آغاز شده از خاك ماد و
پارت عبور كرده بسوی مشرق و تركستان چین ممتد میگردید و
به ”جاده ابریشم“ به چین میپیوست. شاخهء
دیگری ازاین جادهء شمالی سرزمین پارت را به
هندوستان (از طریق كابل) متصل میكرد“ (اشكانیان، ص 75 ـ 74) راههای تجاری شدیداً تحت
مراقبت انجام میگرفتند و كاروانسراها و چاههای آب تعمیر
میشده است، حتی در بعضی مواقع واحدهای نظامی همراه
كاروان حركت مینمودهاند. در مورد كالاهایی كه به نقاط مختلف
حمل و نقل شده دیاكونوو چنین میگوید: ”از مشرق
ابریشم و آهن و چرم و عاج و مصنوعات پارچهای و اشیاء طرفه و
روغنهای معطر و سنگهای قیمتی و غیره حمل میكردند
و از مغرب كالاهای مصنوع از قبیل آبگینه و مفرغ و پارچه و
سفالینه و پاپیروس و دیگر امتعه صادر میكردند. مصنوعات پارتی
نیز در میان امتعهء مذكور دیده میشد“ ... (اشكانیان، ص 75) سكه های جدیدی در عهد
پارتیان ضرب میشود كه در حقیقت نوعی احیای
شعابر ملی ایران بوده است: ”لهذا بلاش اول برای نخستین
بار اقدام باحیای شعائر ملی نمود بطوریكه در زمان او
اوستا تدوین گشت و بر طبق دستور او پشت مسكوكات آتشگاه و یك تن موبد
نقش گردید و با الفبای پهلوی اشكانی ضرب شد.“ (تمدن ایران باستان، ص 73 ـ 72) سازمان لشكری پارتیان ـ
”شكینیست كه در زمان نخستین شاهان ارشاكی (اشكانی)
سازمان مزبور مشابهت فراوان با تشكیلات ”مردم ـ لشكرپیشه“ عهد
هخامنشیان داشت ... در ارتش پارت وظیفه اصلی را سواران انجام میدادند كه مركب بودند از
سواران سبك اسلحه (كماندار) و سنگین اسلحه (نیزهداران و كمان داران)
تیراندازان سنگین اسلحه ...“ (اشكانیان، ص 76) جنگهای اشكانیان كه اكثراً
بصورت نامنظم (پارتیزانی) بوده سبب بهم خوردن سپاه رومیان
میشده است. در زمان اشكانیان، رجعت به سنن
قدیم بصورت شدید بروز میكند و حتی شورشهایی
در این جهت انجام میشود: ”سیاست طرفداری از روم كه ونون
تعقیب میكرده، ظاهراً باعث نارضائی و عصبانیت بزرگان
پارت گشته بود زیرا كه چیزی نگذشت كه شخصی بنام ”ارتبان“
(اردوان) سوم فرزند حاكم هیركانیه و كارمانیه (كه گویا از
طرف مادر ارشاكی ـ اشكانی ـ بوده) علیه شاه جدید
قیام كرد“ (اشكانیان،
ص 106) ارتبان در این قیام موفق
میشود و ونون برای گرفتن كمك به روم روی آور میشود. ”شهرهای اشكانیان ـ
(شهرسازی)“ ”دیاكونوو“ از ازدیاد
پولیسها دردورهء پارتها سخن گفته و میگوید: ”مثلاً
اایسیدور خاراكی بتقریب از بیست ”پولیس“
یاد میكند (البته بسیاری از آنها مربوط بعهد
سلوكیه بوده و برخی نیز بصورت شهرهای شرقی در زمان
هخامنشیان برپا بودهاند) و حال آنكه فهرست وی سراسر امپراطوری پارت
را در بر نمیگیرد“ (اشكانیان،
ص 63) و سپس اظهار میدارد كه هنوز سازمان
داخلی شهرها روشن نشده و از حفریات دانشمندان شوروی در شهر تسا
با ”پارتااونیسا“ (Parthaunisa) مطالبی ذكر میكند.
”این شهر (كه اكنون شهركی است دركنار قریهء باقر در 18
كیلومتری شمال غربی عشقآباد) از سه بخش مركب بوده: شهر
(بمعنی اخص) بر نقطهء مرتفعی قرار داشته و مساحت 18 هكتار را اشغال
میكرده. قلعه شهر در این قسمت قرار داشته است و این كهنترین
بخش نسا بوده است كه زمانی تمام شهر را تشكیل میداده.
ولیدر زمان پارتها شهر توسعه پیدا كرده و بخش اخیرالذكر به دژ
داخلی مبدل شد و بدور آن حصار بلندی كشیدند كه فقط بتوسط
یك دروازه با خارج مربوط بود. در این قلعه كه مصرف آب آن از داخل
تأمین میشد، سربازخانهها و ادارات و كاخ مستحكم فرمانفرما و معبد
قرار داشت. خانههای مسكونی شهر گرداگرد این بخش مركزی
قرار داشت و این قسمت نیز با حصار قطوری كه برجهائی بر آن
تعبیه شده محصور گشته بود و این حصار نیز جز یك دروازه
نداشت كه درست در مقابل دروازهء قلعه بود ـ بطوری كه بین دو دروازه
معبری وجود داشت كه شارع شهر شمرده میشد. در این بخش مسكون شهر
خانههای بزرگان پارت و بازرگانان و كویهای ویژهء
پیشهوران قرار داشت. بیرون این حصار دوم حومهء شهر ـ كه جنبهء
كشاورزی داشته و آن نیز حصاری (گلی ـ چینهای)
بطول هفت كیلومتر، محصور بوده قرار داشت. در جنوب شرقی نساء بلافاصله
پشت حصار حومهء شهر ـ قلعه منفرد و عظیم ”مهرداد كرت“ كه یكی از
اقامتگاههای شاهان پارت و آرامگاه خانوادگی ایشان بود بر پا
بوده. ظاهراً مقر حاكم یا ساتراپ محل در همین قلعه بوده. در این
قلعه بایگانی كامل از اسناد اقتصادی پارتی بدست آمده كه
تاكنون فقط بخشی از آن منتشر شده است.“ در مورد شهر تاریخی جی
یا گی و گابه كه در نزدیكی اصفهان فعلی قرار داشته
نیز به همین گونه آثار برمیخوریم و بطوریكه ملاحظه
خواهد شد آثاری كه بدست آمده میتواند دلیلی بر صحت
فرضیهای كه در مورد ارگ بم ارایه خواهد گردید، باشد. ”حافظ ابونعیم در یكی از
تألیفات خود بنام ذكر اخبار اصفهان در كیفیت توسعه شهر اصفهان
دربارهء جی چنین مینویسد: شهر جی قبل از اسلام شهر
مسكونی نبود بلكه قلعهای بود برای اهالی دهات
روستای جی و مردم در شهر قه زندگی میكردند تا آنكه اسلام
آمد و اعراب شهر ”قه“ را خراب كردند و هر كس از اهالی آن شهر باقی
مانده به شهر جی كوچ كرد ...“ شهر جی یا همان قلعه نظامی
و شهر قه میتوان به صورت شهر حكومتی و شهر بومی كه بعداً شرح
آن ذكر خواهد گردید محسوب داشت ... دوره باروی آن (جی) دو هزار
نی بود. پس مساحت شهر دو هزار جریب بوده است ... و در باروی آن
یكصدو چهار قصر (كوشك) بوده كه هر یك بصورت برجهائی منحنی
و فراخ با فواصل ثابت از سور ”حصار“ شهر بنا شده ...“ در همین مقاله
نویسنده در قسمت دیگر به قلعه سارویه و روایات
تاریخی آن میپردازد و بنظر میرسد كه این قلعه
همان قلعه جی باشد و مدارك بدست آمده در ان در اصل صورت مالیاتها و
اوراق دولتی بوده كه مشابه آن در شهر پارتونیسا متعلق بدوره
اشكانی بدست آمده است. ”سارویه نام بنائی بسیار
قدیمی در جیبوده است كه نویسندگان تاریخ قدیم
اصفهان عموماً از آن یاد كردهاند از جمله این رسته در قرن سوم
هجری چنین مینویسد: در شهر جی بنای كهنهای
بشكل قلعه وجود داشته است (كهن دژ) موسوم به ساروق یا سارویه و
این اسم نظیر اسم قلعه همدان است، این رسته میگوید
چون این بنا بسیار كهنه است نمیتوان بانی آنرا معلوم كرد
... حمزه اصفهانی در قرن چهارم هجری
توضیح بیشتری راجع به این قلعه بسیار
قدیمی اصفهان در جی میدهد و اینست آنچه كه حمزه در
كتاب خود بنام ”سنی ملوك الارض و الانبیاء“ آورده است: از حوادث سال
350 هجری اینكه در این سال قسمتی از بنای موسوم به
سارویه در داخل بخش جی اصفهان خراب شد و اطاقی از آن
نمایان گردید كه تقریباً پنجاه مدل كتاب (همان مداركی كه
راجع به آن صحبت شد) از پوستهائی كتابت شده بود كه مردم آن نوع خط را تا
آنوقت ندیده بودند“ ... (مقاله شهر تاریخی جی ـ
هنر و مردم 131) مدارك بدست آمده از ”دورا ـ اورویوس“
(یكی از شهرهای پارتی در بینالنهرین) روشن
میكند كه شهرهای آن زمان از استقلال بخصوصی برخوردار بودهاند
و حتی مقامات موجود در شهرها كه مأمور شاه بودهاند مقام بخصوصی
نداشتهاند و در بعضی موارد شاه شخصاً با شهرها مكاتبه داشته و آنها با شاه
ارتباط مستقیم داشتهاند. در حقیقت مسائل شهرها با مداخله شاه
فیصله مییافته است. در مورد فرستادن رعایا از مكانی
به مكان دیگر در متن ذیل اشاراتی آمده و حتی صحبت از قلعه
بخصوصی بمیان آمده كه رعیت مورد نظر میباید در
آنجا بماند و كشاورزی كند. طبق چرم نبشتهء مكشوفه در ”دورا ـ
اورویوس“ ”مردی كه عضویت جماعت روستایی دهكدهء
پالیگا (Paliga) در كنار فرات (كه از لحاظ اداری
جزو منطقهء شهر دورا ـ ارویوس بودهاند) را داشته میبایست خدمت
بزرگی را در نزد رئیس پارتی قلعه (اركاپت Arkapat)
كه بوی 400 درهم وام داده بود ـ انجام دهد و ”بدون اجازهء ارباب جدید
خود“ ”نه روز و نه شب“ غیبت نكند تا اینكه قرض خویش را بالتمام
بپردازد.“ (اشكانیان، ص 71 ـ70) ساسانیان برای روشن كردن وضع حكومت
ساسانیان و بطوركلی چگونگی ترقی اقتصادی و طبقهبندی
اجتماعی از تقسیمات آقای سیدمحمدعلی جمالزاده در
كتاب داستان بشر استفاده كرده و مطالبی از كتب دیگر بآن میافزائیم
تا بتوانیم تصویر روشنتری ازاین دوره فراهم سازیم. ایشان تحت عنوان خصوصیات و
كیفیات سلطنت ساسانیان پنج اصل زیر را عنوان میكند:
”اول ـ در دورهء سلاطین ساسانی تا اندازهء بسیار ملوكالطوایفی
در كشور ایران منسوخ گردید و مملكت دارای تنظیمات
اداری و قواعد و رسوم حكومتی مرتبی گردید كه آثار پارهای
از آن هنوز هم باقی و پایدار است. (كتاب داستان بشر، ص 473 ـ 474 ـ 475 ـ) دكتر مزارعی در كتاب تاریخ
اقتصادی و اجتماعی چنین مینویسد:
”كریستین سن در كتاب ایران در زمان ساسانیان ذكر میكند
كه ساسانیان تقسیمات سابق بر مبنی جهات اربعه بحال خود
باقی گذاشتند ولی ذكری از این تقسیمات نمیكنند.
فرمانروایان ولایت بنام مرزبانان خوانده میشدند، در بعضی
ایالات كه اغلب شاهزادگان ساسانی به فرمانروائی آن انتخاب
میشدند عنوان افتخاری شاه محل را پیدا میكردند مثل
گیلانشاه، میشان شاه، سكان شاه (حاكم سیستان) و كرمانشاه.“ (تاریخ اقتصادی و
اجتماعی، ص 100) ظاهراً حكومت ملوكالطوایفی
اشكانیان كه هفت عشیره آنرا تشكیل میدادند تبدیل
به حكومت شاهزادگان یك طایفه میشود و این خود سبب
میگردد كه وحدت بیشتری بین نقاط مختلف مملكت فراهم
آید. دوم ـ پادشاهان ساسانی كیش
زرتشت پیمبر ایرانی را مذهب رسمی ممالك ساخته به
تنظیم و جمعآوری اصول و مأخذ آن مذاهب پرداخته در تقویت آن
كوشیدند و همین خود سبب گردید كه رفتهرفته رؤسای
روحانی و مؤبدان صاحب شأن و قدرت فراوان گردیده بنای مداخله را
در امور ممالك گذاشتند و موجب اختلال امور گردیدند.“ در مورد تعصب بیش از حد و قدرت
روحانیون اشاره میكنیم به این روایات از
كریستین سن: ”... پس بر او تهمتهای تازه زردند و گفتند كه
سیاوش قوانین و مقررات ایران را محترم نمیشمارد و
خدایان دیگر را ستایش میكند و برخلاف قوانین
ایران جسد زن نو مرده خویش را بخاك سپرده است.“ و قباد مجبور میگردد
با وجود علاقه به سیاوش او را تسلیم كند. البته رسیدگیبه
این وضع بعهده شورای اشراف بود كه موبدان موبد ریاست آن را عهدهدار
بوده است. (سلطنت قباد و ظهور مزدك، ص 14 و 121) و البته سرنوشت مشابهی نصیب
بلاش میشود و او را به جرم بیدینی و منسوخ كردن
قوانین مذهبی (گویا بعلت ساختن حمام كه كریستین سن
در آن تردید كرده) از سلطنت خلع و كور میسازند و قباد جانشین
او میگردد. و باا كمال تعجب همین واقعه برای قباد رخ داد او را
به جرم پشتیبانی از مزدك در قلعه فراموشی (قلعه انوشبرد كه
گلگرد نیز خوانده میشود) محبوس میكنند. لازم به تذكر است كه
ادیان مزدك و مانی بعلت نبودن عدالت اجتماعی و تعصب بیش
از حد مؤبدان بوجود آمدند توانستند حتی در وضع پادشاهان نیز
تأثیر بگذارند. ”سوم ـ با آنكه آوازهء عظمت ایران
وحشت و جلال پادشاهان ایران در اطراف جهان پیچیده بود و
ادبیات و فرهنگ نیز ترقی شایان نموده بود ولی اوضاع
و احوال مردم رویهمرفته چندان تعریفی نداشت.“ علت این عدم ترقی در طبقات
اجتماعی تقسیمبندی طبقات اجتماع و قوانین سخت و
غیرانسانی آن بود. مردم عهد ساسانی به چهار طبقه تقسیم
میشدند: (جامعه اسلامی در ایران، آن
لمبتون) اول ـ طبقات مذهبی دوم ـ سپاهیان سوم ـ دبیران و كارگزاران و پزشكان،
شرح حال نویسان، شعرا و منجمین چهارم ـ دهقانان بطوریكه ملاحظه میشود از طبقه
حاكمه یعنی پادشاه و اطرافیان او صحبتی در این طبقهبندی
به میان نمیآید و شاید علت آن این بوده كه اشراف و
شاهزادگان بطور كلی از مردم عادی جدا میباشند و برتر از
این چهار طبقه. برای روشن شدن قوانین
طبقاتی به ذكر دو نمونه میپردازیم: 1) ”قباد چون بقلمرو گشنسبداد رسید
یكی از نزدیكان را گفت كه هر كس آنروز در اطاعت وی بر
دیگران سبقت جوید رتبهء ”كنارنگی“ (مقصود مقام گشنسبداد) خواهد
رسید. لكن از این گفته زود نادم شد، چه بیاد آورد اعطای
اینگونه مناصب، بنابر قانون مملكت، جز بآنكه بحكم وراثت شایسته آنند
جائز نیست.“ (سلطنت قباد و ظهور مزدك، ص 11) 2) خسرو انوشیروان برای
زنانی كه به سرقت رفتهاند قانون زیر را وضع میكند
”زنانی را كه در موقع ربوده شدن اصلاً شوهر داشتهاند یا شوهرشان مرده
بود بایست برندگان بعقد شرعی درآورند بشرط آنكه از حیث درجات
اجتماعی مساوی باشند وگرنه بایست زنرا ترك كنند“ (روایت
از ابن بطریق و طبری) (سلطنت قباد و ظهور مزدك، ص 124) در زمان ساسانیان چنانكه توضیح
داده شد بین طبقه حاكمه و روحانیون و مردم دیوار غیر قابل
عبوری كشیده شده بود. ”طبقه شهریان هنرمندان و بازرگانان
ضعیف است و تودهء نجبا و روحانیون پایههای این
حكومت بشمار میرفتند ...“ (تمدن
ایران باستان، ص 53) ”چهارم ـ حشمت و جلال دربار و ثروت پادشاهان
ساسانی بجائی رسید كه مانند آن در دنیا كمتر دیده
شده است“... ”پنجم ـ هنرهای زیبای
ایران در دورهء ساسانیان عالمگیر بوده است چنانكه نمونههای
بارزی از صنعت خاتمسازی خانه خانهء باسنگ كه فرنگیها آنرا
”كلووازونه“ میخوانند ... اساساً نفوذ ساسانیان حتی در نزد
بزرگترین دشمنان آنها یعنی روم شرقی باندازهای بود
كه بقول یكنفر مورخ فرنگی دربار امپراطوریهای آن كشور
نسخهء بدل دربار ساسانیان شده بود“ و حتی عناوین امپراطوران روم
به تقلید از پادشاهان ایران به آنها اطلاق میشد. طریق بهرهبرداری از زمین
در عهد ساسانیان ـ بهرهبرداری از زمین به دو صورت انجام
میگرفته است مستقیم و غیر مستقیم، البته لازم به تذكر
است كه بهرهبرداری بصورت غیرمستقیم چندان متداول نبوده. بنا به
گفته گریشمن ”مالكان دیگر در شهرها سكونت نمیكردند، بلكه در
املاك خود در مواضع مستحكم مسكن میگرفتند و از آنجا زراعت خود را به
وجهی معقول اداره میكردند.“ ”در عهد ساسانیان ظاهراً املاك
زراعی بیش از پیش بطرف تشكیل واحدهای اقتصادی
خودكفائی نظیر قلمروهای اروپای غربی در قرون
وسطی متمایل گردید“ (تاریخ
اقتصادی و اجتماعی، ص 100) بطور كلی میتوان چنین
اظهار داشت كه توسعه و رونق كشاورزی كه بوسیله اشكانیان شروع شد
در عهد ساسانیان به اوج رسید و توجه به تجارت و كشاورزی
روزافزون شد، البته ارزش پیدا كردن زمین در پیش اشراف و نجبا در
چنین موقعیتی بسیار طبیعی مینمود. داستان كرم هفتواد تنها نشانی كه از ارگ بم میتوان
در تاریخ ساسانیان یافت داستان هفتواد نامی است كه البته
روایت در مورد آن بسیار است و محل دقیق قلعه هفتواد مشخص نشده
(زیرا معلوم نیست كه محل مزبور قلعه دختر كرمان بوده یا ارگ بم
زیرا در مواردی هر یك از دو محل نكات مشتركی با روایات
مییابند و در مورد نكات دیگر تطبیق نمیكنند
ولی آنچه مسلم است آنكه این واقعه در كرمان اتفاق افتاده) این
داستان در شاهنامه نیز ذكر شده است. هفتواد مرد فقیری بود كه
هفت پسر و یك دختر داشت و بهمین سبب او را هفتواد یا صاحب هفت
پسر نامیدهاند. داستان بدینگونه آغاز میشود: ”در آغاز ظهور
اردشیر بابكان در حدود دریای فارس شهری بود بنام ”كجاران“
جمعیت این شهر زیاد بود و مردم فقیر آن مجبور بودند
همواره كار كنند تا نانی فرا چنگ آرند. در یك سوی شهر
كوهی بود كه همه روز جمعی از دختران شهر با پنبه و دوك بدامنهء آن كوه
میرفتند و بكار رشتن پنبه مشغول میشدند“ (مقاله داستان كرم هفتواد، مجله مردمشناسی) یك روز همین دختر كرمی را
در درون سیبی مییابد و آنرا در دوكدام خود نگهداری
میكند از همین روزگار هفتواد رونق گرفت و شورش كرده حكومت را در دست
میگیرد. ”بدین ترتیب هفتواد سری و
سروری یافت. قلعهای استوار بر قلهء كوه بنانها دو لشگری
با ساز و برگ فراهم آورد و چون این كامیابیها را از دولت كرم
میدانست از توجه و پرستاری آن جانور بهیچوجه غافل نمیبود.
در قلعه جایگاهی خاص برای كرم ساخت و خادمان و طباخان بخدمتش
بگماشت.“ (مقاله داستان كرم هفتواد) اردشیر به عزم تسخیر به كرمان
میآید در جنگ اردشیر شكست خورده برای فرونشاندن فتنه در
فارس به آن جانب میرود و پس از مدتی دوباره به كرمان میآید
و پی میبرد كه علت شكست او وجود كرم است پس با حیله خود را
وارد قلعه كرده و كرم را كشته و قلعه را تصرف میكند. ” این اشارات و هم كلمهء ”كرمان“
این فكر را بخاطر میآورد كه محل وقوع این قضایا كرمان
بوده اما نشانههائی از فردوسی از شهر كجاران میدهد كه
شهری بوده است نزدیك دریا، با كرمان تطبیق نمیكند (توضیحات بیشتر در صفحات
بعدی ذكر خواهد گردید)
و در جای دیگر در وصف این
شهر:
معروف اینست كه قلعهء هفتواد
همین قلعهء بم است. در یك طرف قلعهءبم محلی است معروف به ”كت
كرم“ كه آنرا جایگاه كرم هفتواد میدانند كلمهء ”كت“ بزبان
فارسی خاصه بلهجهء كرمان بمعنی سوراخ است (ص 2759 فرهنگ
نفیسی)“ (مقاله داستان كرم هفتواد، ص 51) |