ـ بخش دوم ـ فصل اول ـ تاریخ مختصر ـ پس از حمله اعراب تا، سنه 855، ه.، 1 ـ حمله اعراب 5 ـ حكومت سلاجقه 2 ـ حكومت خلفای اموی
6 ـ حمله مغول و حكومت ایلخانیان 3 ـ حكومت خلفای عباسی 7 ـ قراختائیان 4 ـ یعقوب لیث صفاری 8 ـ
حمله غزها
²بعد
از اسلام ـ حمله اعراب به ایران²
²در
سنه 24 هجری عمر بن الخطاب سهیل بن عماری و عبداله عتبان را به
فتح كرمان فرستاد. این دو سردار باندك جزیه ازوالی كرمان راضی
شده بصوب مدینه مراجعت كردند (تاریخ كرمان ص 218) در سال 31 ه عبداله عامر برای
گرفتن جزیه عقب افتاده و جلوگیری از آزار مسلمانان به كرمان میآید
و عبیدالله عامر، مجاشع بن مسعود را
در گواشیر گذاشته و خود بسوی خراسان میرود. باید توجه
داشت كه در این زمان تعداد زردشتیان بیش از مسلمانان بوده و
اكثر آنها را آزار می نموده اند.² عبیدالله عامر جمعی كثیر
از اشرار آنطایفه را بیاسا رسانید و بسیاری از مردم
بم و نرماشیر بشرف اسلام مشرف شدند و مسجدی كه موسوم به مسجد حضرت
رسول است بساخت (این مسجد در بم ساخته شده بود) و پارهای چوب از شجرهای
كه مؤمنین در تحت آن با حضرت ختمی مآب بیعت كرده بودند… با خود داشت در محراب آن قرار داد. آن مسجد اكنون كه سنه یكهزار
و دویست و نود و یك هجری (1291) است در خارج حصار بم معمور و
بهمین نام مشهور است" (تاریخ کرمان ص 219) صاحب بم نامه گوید²: در همان زمان زالی از نو
مسلمانان كه ارادت كاملی به منصور الدین داشت یكپارچه زر
بعبدالله عامر بداد فلان آتشكده را بردار و بجای آن مسجد آدینه بنا
فرما، او استدعای زال عاقبت بخیر را اجابت كرده و مسجدی
مبنی بر چهار ستون بساخت اكنون از آن مسجد آثاری نیست² (تاریخ كرمان، ص 221). ظاهرا مزار عبدالله عامر بگفته عقد
العلی در بم قرار دارد و بگفته روضه الصفا مرگ او در سنه 56 ه واقع شده است. بگفته بلاذری در فتوح البلدان در
زمان مجاشع در بم شورشی بپا میشود كه مجاشع این شورش را برطرف
كرده جیرفت را تسخیر میكند. در مدت خلافت امیر المؤمنین
(40 ه) زیاد بن ابیه بحكومت فارس كه كرمان نیز جزء آن بود منصوب
میگردد بعد از زیاد بین سالهای (54 ه، 56 ه) حكومت
خراسان و كرمان و سیستان به یك نفر داده و تا خلافت یزید،
كرمان و خراسان به یكی از سران و بزرگان اعراب داده میشد.
البته لازم به تذكر است كه اغلب این افراد، اشخاص دیگری را به
محل گسیل میداشتند و خود اكثر در بارگاه خلیفه میماندند.
پس از مرگ یزید مهلب ابن ابی صفره به حكومت خراسان و كرمان میرسد
مصعب در همین زمان كشته میشود ولی مهلب بر مقام خود باقی
میماند در زمان او جنگ با ازارقه در گرفته نافع بن الازرق كشته میشود
و ازارقه به كرمان پناهنده میشوند. در همین زمان شبیب بن یزید
بن نعیم شیبانی به جنگ حجاج ثقفی میرود كه حاكم
كوفه بود و پس از شكست به كرمان آمده با ازارقه متحد میشود و قصد حمله به
كوفه را داشته كه در اثر حادثهای كشته میشود. ظاهرا مهلب در این
موقع حاكم فارس و اهواز و عراق عرب بوده و به كرمان كاری نداشته است، زیرا
حجاج او را تشویق به حمله به كرمان می نماید تا به وسیله
ازارق از بین بروند پس از جنگهای بسیار سران ازارقه كشته می
شوند و كرمان بدست مهلب فتح میگردد. مهلب به كوفه فرا خوانده میشود و
او حكومت كرمان را به پسرش یزید داده عازم كوفه میگردد. در زمان
یزید بلدان و بلوكات كرمان تعمیر و آبادان میشود. در سال
80 ه مهلب به كرمان وارد میشود خلیفه دستور میدهد محمد بن
اشعث كندی به حكومت كرمان و سیستان برسد و از آنجا به كابل رود، ولی
اشعث كه به مدارا رفتار مینمود به جنگ فرمان داده میشود و او قصد
حمله به بارگاه خلیفه را می نماید. دوباره حكومت به یزید
بن مهلب می رسد و به دسیسه حجاج بر كنار میگردد و عاقبت یزید
بن مهلب در سنه 90 ه از زندان گریخته بفرمان خلیفه بجای حجاج می
نشیند و یكی از برادران خود را به حكومت كرمان گسیل میدارد.
یزید به ولایت كرمان علاقه خاص داشت و به برادر خود تاكید
در آبادانی آن ناحیه مینمود تا سنه 99 ه یزید بر این
ناحیه مسلط بود (مرگ عبد الملك خلیفه) در سنه 100 ه كه عمر بن عبد العزیز
خلیفه بود غسان (صحیح آن غضبان بن قبعثری است) به حكومت كرمان
رسید و در زمان او بآن مملكت بنوعی در معماری عمارت و فراغت رعیت
آن دیار سعی نموده كه مزیدی بر آن متصور نبود² (تاریخ كرمان ص 234) در زمان غسان كوشش بسیار برای
مسلمان كردن مردم بعمل آمد و تعداد زیادی از زردشتیان به اسلام
گرویدند و به دستور او آتشكدههای كرمان را ویران كردند و در
تمام بلد و بلوكات آن مسجد بنا نمودند و بطور كلی باید تسلط اعراب را
بر كرمان از همین دوره دانست. غسان تا سنه 105 در مقام خود بود تا یزید
فوت كرده هشام بن عبد الملك بمتكای خلافت تكیه زد در همین زمان
خدیع كرمانی از آنجا اخراج شده به خراسان نزد ابومسلم می رود و
عاقبت پسران او بدست ابومسلم كشته می شوند در سنه 106 ه غسان معزول میگردد
و تا سنه 129 ه كرمان در تصرف گماشتگان علی بن خدیع بود. در همین زمان محارب بن موسی
از فارس عازم كرمان گردیده بنای تاخت و تاز میگذارد و خدیع
نیز در خراسان بوسیله ابومسلم كشته میشود در سنه 131 ه مروان
خلیفه به حاكم كرمان عابر بن ضباره حكم میكند كه به جنگ داعیان
بنی عباس برود و او در جنگ با داعیان كشته میشود. احمد علی خان وزیری
نگارنده تاریخ كرمان چنین مینویسد: …² گویا آن زمان آبادانی كرمان
بیشتر از این وقت بوده زیرا كه اكنون مملكت كرمان قابل یكصد
هزار لشكر نیست² (منظور سپاه عار بن ضباره است) (تاریخ
كرمان، ص 241)
²خلافت عباسیان²
در سنه 131 ه. كرمان
از تصرف ملوك بنی امیه خارج شد و ابومسلم حكمران به كرمان فرستاد، تا
سنه 137 ه. كه ابومسلم بقتل رسید نواب او در كرمان برقرار بودند، پس از چند سال
معن بن زائده بامارت كرمان و سیستان رسید تا سنه 151 كه بدست عدهای
اشرار بقتل رسید و تا عهد مهدی و هادی عباسی حاكم كرمان
از طرف خلیفه انتخاب میشد.
²خلافت
به رشید رسید اما خراسان و كرمان را به فضل بن یحیی
بن خالد برمكی بداد، چون هارون الرشید پسر خود محمد ملقب به امین
را ولیعهد كرد و ملك خویش را سه قسمت نمود ـ كرمان و خراسان جزو اداره
مامون گردید از جانب او علی بن عیسی بن ماهان بفرمان روائی
آن دو مملكت بیامد… علی عیسی
را بخراسان فرستاد… علی خراسان و ماوراءالنهر و ری
و جبال و گرگان و طبرستان و كرمان و سپاهان و خوارزم و نیمروز و سیستان،
بكند و بسوخت و آن ستد كز حد و شمار درگذشت (تاریخ
كرمان، ص 243) پس از فوت خلیفه ـ امین خلیفه
عامل به كرمان میفرستد تا سنه 198 ه. كه امین مقتول شد و خلافت به
مامون رسید و زمام اختیار آن دیار همچنان در اختیار حاكم
قبلی هرثمه بود. در سنه 200 ه. طلحه بن طاهر از او عبدالله برادرش ایالات
كرمان در دست داشت. در سنه 219 ه. در عهد معتصم ـ افشین
ترك به كرمان فرستاده شد تا سنه 222 ه. كه معتصم بمرد و پسرش واثق به خلافت رسید
و به امر او محمد بن عبد الملك وزیرش نایب به آن دیار فرستاد.
در سنه 244 پس از مرگ متوكل، منتصر محمد بن موسی را بحومت فارس و كرمان میفرستد
در مدت خلافت منتصر حكومت فارس و كرمان با تركان دربار او بود. در سنه 252 در عهد
خلافت مهتدی ـ و اصل تمیمی در فارس طغیان كرده و فارس و
كرمان را تصرف مینماید. مهتدی مخلوع و معتمد به خلافت میرسد
و سپاه برای محاربه به سمت كرمان و فارس گسیل میدارد و مقارن
با همین احوال یعقوب لیث به قصد تصرف كرمان و فارس حركت میكند.
²بوجود آمدن صنایع و رونق تجارت²
²پس
از پیروزیهای اسلام و تشكیل امپراطوری اسلامی،
عرب مواجه با مللی نظیر، مصریها و فینیقیها
و ایرانیها و رومنها گردیدند كه از مدتها قبل دارای
تمدن و صنعت بودند، از اختلاط این اقوام تدریجا یك صنعت اسلامی
متاثر از صنایع روم شرقی، ایرانی و دیگر ملل مسلمان
بوجود آمد… بخش عمده از صنایع كه عبارت از
صنایع مصرفی بود در دوران اسلامی، مخصوصا از زمان عباسیان،
بواسطه افزایش احتیاج و تقاضا به كالاهای لوكس توسعه قابل
ملاحظه یافت. این صنایع كه تا حدی دنباله صنایع نظیر
پارچه بافی، تهیه فرش، ابریشم، شیشه سازی، زمان
ساسانیان بود با شیوه و روشهای تازه كه ناشی از تاثیر
تمدن تازه بود ظاهر گردید.² (تاریخ
اقتصادی و اجتماعی ایران ص 51 ـ 50) بوجود آمدن یك امپراطوری وسیع
كه بطور قطع جمعیت بسیاری را در بر میگرفت با در نظر
گرفتن نظام واحد سیاسی ـ اقتصادی و مذهبی میباید
یك اقتصاد مترقی را بوجود آورد و چنین هم شد بطوریكه
كالاهای اولیه نه تنها مبادله میگشت بلكه اشیاء ظریف
مبادله میشد. این تجارت كه از اوایل عصر خلافت شروع گردید
نزدیك به چهار صد سال دوام یافت و سكههایی بتاریخ
1040 میلادی بدست آمده كه غالب آنها متعلق به خلفای عباسی
میباشد. اقتصاد پر ثمر دوران خلفا سبب بوجود
آمدن اقتصاد شهری پیشرو گردید و همین امر موجب گشت كه
روابط تازهای در بین افراد برقرار گردد كه در حقیقت پایه
شهرهای اسلامی قرون وسطایی گردید و شاید
بتوان یكی از علل بوجود آمدن این اقتصاد شهری را اقتصاد
مختلط كشاورزی تجاری ذكر كرد. در دوران عباسیان بعلت فزونی
یافتن مخارج دستگاه خلافت، مالیاتهای گوناگونی برقرار
گردید كه خود نوعی تجاوز بر كشاورزان و تجار بود، ارقام زیر
نشان دهنده مالیاتهایی است كه در این دوران جمع آوری
شده: ری ده میلیون دینار
گومش 2196000
دینار گرگان 10176800
دینار كرمان 50000000
دینار سیستان 6776000 دینار طیسین 113880 دینار (مسالك
الممالك ـ ابن خرادبه) در دوره خلافت عباسیان درآمد كشور
از موارد زیر تشكیل میشد:
1 ـ مالیات ارضی 2 ـ عشربه
با مالیات بر درآمد و زكوه و صدقات 3ـ یك خمس درآمد معادن و مراتع و
چراگاهها 4 ـ جزبه 5 ـ حقوق گمركی 6 ـ مالیات ماهی و نمك 7 ـ
مالیات كسبه و فروشندگان معابر 8 ـ مالیات بر واردات. ابن خلدون می نویسد:
² بخط احمد بن محمد
بن عبد الحمید صورت خراجی یافت شده است كه در روزگار مامون… از كرمان 4200000 درهم و 500 دست جامههای یمنی
و 20000 رطل خرما و 1000 رطل زیره به بغداد (بیت المال) بعنوان خراج
بفرستادند و این مقدار غیر از خراج مكران بوده است.² (ترجمه
مقدمه ابن خلدون، ص 351)
²صفاریان²
تسخیر كرمان بدست یعقوب لیث
ـ تاریخ سیستان ابن واقعه را در سنه 254 ه ضبط كرده است: (یعقوب)
روز شنبه هشت روز اقی ازدی لحجه سنه اربع و خمسین و مائتی
(254) برفت سوی كرمان. چون به بم رسید، اسمعیل بن موسی كه
ملجاء همه خوارج بود با یعقوب حرب كرد، او را اسیر كرد، و از آنجا
بكرمان شد… (تاریخ
سیستان، ص 23) بنا بگفته ابن اثیر یعقوب
دو ماه در كرمان میماند و از آنجا عازم رس میگردد و از ابن تاریخ
حكمرانی برای كرمان از طرف خلیفه انتخاب نگردید. عمرو لیث
پس از فوت برادر (265 ه) بجای او قرار میگیرد و در سنه 277 ه
بكرمان آمده در شهر جیرفت مسجدی بنا مینماید.
²در
عقد العلی بنقل از مسالك و ممالك جبهانی چنین نوشته شده است:
چون یعقوب لیث صفار بكرمان آمد اهل جیرفت عصیان و تمرد
نمودند و شوكت اهل جیرفت در ناحیتی بود كه آن را كوه بارجان
خوانند و آنجا سروری بود با كوفج و دزد و پیاده بسیار یعقوب
لیث او را بلطایف الحیل در قبض آورد و به قلعه بم فرستاد و آنجا
هلاك شد…
² (تاریخ
كرمان، ح، ص 247) در سنه 271 ه از طرف خلیفه سپاهی
برای دستگیری عمرو لیث عازم كرمان میشود و او به
كرمان و سیستان فرار مینماید و در سال 280 معتضد ازدر آشتی
درآمده او را حكمران آن نواحی میكند. تا آنكه عمرو در سنه 287 ه بدست
امیر اسمعیل سامانی اسیر و تسلیم خلیفه میگردد.
ظاهرا پس از او جانشینانش بر سیستان، بم و كرمان حكومت راندهاند ولی
هرج و مرج اوضاع این ناحیه را پریشان كرده بود و بخصوص طغیان
سبكری غلام عمرو بن لیث این وضع را تشدید میكرد. در زمان لیث علی والی
بم شخصی بوده بنام عبداله بن محمد القتال كه گویا سبكری این
مقام را بدو داده بود لیث علی هنگام رفتن به شیراز یازده
روز در بم توقف میكند و سپس به پارس رفته در بازگشت (سنه 295) به بم آمده
²فورجه
² و منصور بن خردین را بقتل میرساند.
(منصور بن خردین عامل و حاكم برگزیده
عمرو لیث صفاری بوده است در سنه 290 ه)
²حكومت محمد بن الیاس²
محمد بن الیاس
كه كتبه او ابو علی بود و اصلش از محل سغد سمرقند بر یحیی
برادر امیر نصر سامانی شوریده، نیشابور را فتح میكند
سپس عازم كرمان شده و از هرج و مرج موجود استفاده كرده كرمان را براحتی
متصرف میشود. (سمط العلی 310 ه ـ منتظم ناصری 318 ه) امیر نصر ماكا بن كاكی با
سپاهی عازم كرمان میشود و ابو علی فرار كرده متواری میشود
و امیر نصر ناچار به بازگشت میشود محمد بن الیاس در كرمان قلعههای
زیاد بنا میكند او قلعهای بین اوراك (ابارق) و مهر گرد
بم ساخته و با روی خبیص را ساخته نام او بر دروازه خبیص نبشته
بوده است و همچنین قلاع شهر كرمان را مستحكم میكند علت اینكار
دوری از حكومت آل ببویه در فارس و نزدیكی به سامانیان
بوده است. شرح ابن اثیر بر وقایع عهد
ابو علی چنین است:
² چون خبر حكومت معز الدوله به ابراهیم
رسید از كزمان به خراسان بازگشت و محمد بن الیاس را رها كرد. محمد بن
الیاس از قلعه فرود آمده به بم رفت (كه در ناحیه بیابان میان
كرمان و سیستان است) احمد بن بویه در تعقیب او متوجه بم شد و
محمد بن الیاس به سیستان هزیمت نمود² 324 ه (تاریخ
كرمان ص 258، ح) بطوری كه مشاهده میشود به
موقعیت جغرافیایی خاص بم اشاره میرود و گویا
این محل برای محمد بن الیاس كه از دو جانب خراسان و فارس تحدید
میشده اخرین پناهگاه موجود در خاك كرمان بوده. بهر حال ابو علی
پس از مدتی از ترس اتفاق پسرش و اطرافیان خودش به بخارا میگریزد
و در همانجا میمیرد (356 ه). كرمان بدست معز الدوله و بدستور عضد
الدوله در سال 357 ه. فتح میگردد و آل الیاس بر كنار میشوند.
در سال 364 ه توطئه دیگری در كرمان بوسیله
²طاهر² نامی كه از طرف عضد الدوله مقامی
یافته بود چیده میشود و او نامه به
²یوزتمركان² یكی از تركان سامانی نوشته او را به كرمان میخواند.
در این موقع عضد الدوله وزیرش مطر بن عبداله درگیری دیگری
داشتند ولی همینكه كار مطهر بن عبداله تمام شد از طرف عضد الدوله
مامور سركوب كردن شورش كرمان گردید (البته در این شورش مردم كرمان نیز
علیه عضد الدوله اقداماتی كردهاند).
²او
متوجه كرمان شد و در راه آشوب مردم عیث (راهزنان) را نیز فرو نشاند و
سپس متوجه
²یوزتمر
شد (البته بین یوزتمر و طاهر بر سر مساله ریاست اختلاف افتاده
بود و یورتمز، طاهر را دستگیر كرده بود) و در ضمن محمد بن الیاس كه موقع
را مناسب میبیند با سپاهی عازم كرمان میگردد و غفلتا بر
سر او تاخت و در ناحیه بم جنگی سخت در گرفت یورتمز در شهر حصار
گرفت و بالاخره ناچار مجبور شد امان بگیرد، در این وقت طاهر نیز
با او بود، وقتیكه از حصار خارج شد، مطهر دستور داد طاهر را گردن زدند ولی
یورتمز را به یكی از قلاع فرستادند² … (تاریخ
كرمان، ح، ص 259) البته محمد بن الیاس پس از جنگی
با مطهر در جیرفت ناچار به گریز میشود، و باز مشاهده میشود
كه بر این خان نعمت (كرمان) عدهای كه دعوت ریاست دارندچشم
دارند و هر چند مدتی كسی سپاهی جمع آوری كرده به خاك
كرمان حمله میكند، وضع و حال مردم در چنین مواقعی مشخص و روشن
است. پس از مرگ عضد الدوله این بار
حمله و تهاجم از جانب مشرق انجام میشد و بوسیله خلف بن احمد و پسرش
طاهر بر علیه صمصام الدوله پسر عضد الدوله كه جانشین پدر شده بود و بدیهی
است كه باز سر حد سیستان و كرمان بعلی بم عرصه كارزار دو سپاه گشت
²چون این خبر مسموع هرمز شد جنودی اراسته باستقبال
طاهر فرستاد. در نرماشیر تلاقی فریقین گردید، پس از
ستیز و آویز، كرمانیان شكست خورده بقلعه بم متحصن شدند. هرمز
بعد از استماع این قضیه از گواشیر با سپاهی همچو پلنگ و شیر
بصوب بم روان گردید. طاهر خود را مرد میدان (استاد هرمز و سپاه كرمان)
ندید، دست از محاصره برداشته راه نیمروز را پیش گرفت. صاحب روضه
الصفا را اعتقاد آن است كه طاهر از بم فرار كرده.² (تاریخ
كرمان، ص 262) پس از استاد هرمز پسرش ابوعلی
جانشین او میگردد و این بار خود او در صدد برآمده كه فارس را
تسخیر كند، بهمین منظور به فارس حمله برده و نصر بن غز الدوله در قلعه
سنگ سیرجان متحصن میگردد و عاقبت نصر بن عز الدوله بدست ابو علی
كشته میشود. ابوعلی در سنه 401 ه از طرف خلیفه حكومت بغداد یافت
و به عبد الجیوش ملقب گشت و در همین سالها در گذشت، مقارن همین
زمان بهاء الدوله حاكم فارس بمرد و پسرش سلطان الدوله جانشین او شد و برادر
كهترش ابوالفوارس را به حكمرانی كرمان میفرستد. ولی او پس از
مدتی كه در این مقام مستقر میشود، با تشویق جمعی
از دیالمه قصد محاربه با برادر را میكند و آخر الامر شكست خورده به
خراسان نزد سلطان محمود غزنوی میگریزد. ابوالفوارس بار دیگر
به كرمان و فارس حمله میبرد و شیراز را تصرف مینماید ولی
از بردن نام یمین الدوله دوست خود خودداری مینماید
و از ترس برادر به همدان میگریزد و عاقبت با وساطت برادر دیگر
سلطان الدوله رضایت میدهد كه ابوالفوارس حكم كرمان را داشته باشد. پس
از فوت سلطان الدوله پسرش بوكالیجار به جای پدر مینشیند
ولی باز هم ابوالفوارس به شیراز حمله میبرد كه عاقبت بوكالیجار
حكومت كرمان و فارس را بدو واگذار كرده و بحكومت اهواز و خوزستان اكتفا مینماید.
پس از مدتی اطرافیان او بعلت عدم رضایت به دربار بوكالیجا
میپیوندند و این بار او به شیراز حمله میبرد كه
ابوالفوارس با سپاهی از كرمان قصد جنگ میكند ولی در شهر بابك
فوت مینماید و كرمان و مكران یازده سال تحت فرمان بوكالیجار
میماند. ظاهرا اطرافیان این امرا بیش از همه در ایجاد
جنگ و آشوب سهیم بودهاند چون بعد از رفتن آنها به پیش بوكالیجار
اورا كه از حكومت فارس گذشته بود، تشویق به تصرف فارس مینماید
و بطور كلی یك دوران پر آشوب و جنگ را برای كرمان وفارس به
ارمغان میآورند حمله سپاه خراسان به كرمان (حمله غزنویان) – در این سالها باز مردم كرمان ظلم بی حد و حسابی
را تحمل میكنند، زیرا سلطان محمود در ظاهر به قصد خلاصی
مسلمانان از جور وستم به كرمان حمله برده
و آنجا را تسخیر میكنند و لی ظلم نه تنها پایان نمییابد
بلكه مردم پیوسته بوسیله سپاه خراسان شداید بسیار را تحمل
میكنند تا بوكالیجار به كرمان آمده و سپاه خراسان را بازگشت میدهد.
²سلجوقیان
كرمان²
حكومت قاورد ـ پس از
شكست سلطان مسعود غزنوی از سلجوقیان در دندان قان (431
ه)، خراسان تحت اختیار سلجوقیان درآمد و طغرل بیك، قاورد را به
كرمان میفرستد و بوكالیجار در هنگام تدارك برای جنگ فوت مینماید،
و كرمان به حكومت قاورد در میآید (442 ه). حمله ملك قاورد به قبیله كوفچ ـ
²ملك قاورد بهیچوجه نامی از آن قبیله نبرد،
جاسوسان فرستاد تا حال آنها را معین كنند 000 ناگاه با سه هزار سوار از گواشیر
بیرون آمده همراهان نمیدانستند كه ملك قاورد را اراده كجاست000 بر سر
آن طایفه ریخته وسای آنها را با هزار نفر از رجال به قتل رسانید² … ( تاریخ كرمان، ص
273) حمله قاورد به فارس – ملك قاورد در سنه (455 ه) شیراز را تصرف مینماید
و خطبه بنام خود میخواند، برادر مهتر طغرل الب ارسلان از این كار
ناراحت گشته به شیراز حمله میبرد و آخر الامر حكومت فارس به گماشتگان
سلطان و حكومت كرمان و بلوچستان به قاورد واگذار میشود. در سنه 464 ه قاورد
بر جانشین الب ارسلان، ملكشاه بن الب ارسلان شورش مینماید ولی
سپاه او شكست خورده، دستگیر میشود و طغیان سپاهیان ملكشاه كه
قصد پیوستن به قاورد را داشتند بوسیله خواجه نظام الملك بر طرف میشود،
زیرا بدستور او همان شب قاورد را مسموم می كنند. قاورد در مدت حكومت خود بر كرمان،
اصلاحاتی انجام میدهد و شاید بدینوسیله سعی
در محكم كردن حكومت خود میكند.
² … و در راه سیستان و دره قاورد در
چهار فرسنگی
²اسفه
² دربندی
ساخته دری از آهن درآویخت و مرد بنشاند. و از مهر دره تافهرج بم كه بیست
و چهار فرسخ است در هر سیصد گام بدوقامت آدمی چنانچه در شب از پای
آن میل، میل دیگر میتوان دید، بنا نهاد تا خلایق
و عبادالله در را تفرقه و تشویش نكنند، و در سر دره كه ابتدای امیال
از آنجاست خالی و حوض آب و حمام از آجر ساخته و دو مناره ما بین كرك و
فهرج بنا كرده، یك منار چهل گز ارتفاع و دیگری بیست و پنج
گز (این میلها در حقیقت همان میلهایی است
كه امروز بنام نادری شناخته شدهاند) و در تحت هر مناره كاروانسرا و حوض و
از طرف یزد در ده فرسنگی یزد چاهی ساخت و مرد بنشاند و
آنرا الحال چاه قاورد میگویند.² (تاریخ
سلاجقه ـ تاریخ كرمان، ص 278) حكومت تورانشاه ـ
² سلطان شاه برادر را (تورانشاه) بجانب بم
فرستاد نه به طریق نیابت، بل بحكم استهانت … سلطان شاه و دیگران
از وی حساب پادشاهی بر نمیگرفتند. چون سلطان شاه بهبود هلاك پیوست
… امرا به بم رفته او را بدار الملك برد سیر آوردند و در ماه
رمضان سنه سبع و سبعین و اربعه (477 ه) بر سلطنت كرمان قرار یافت.² (تاریخ
سلاجقه، ص 17) در زمان تورانشاه به امر او در ربض شهر
كرمان بناهای بسیار و مسجد جامع ساختند. حكومت ایرانشاه ـ
² گویا ایرانشاه
را علما به زندقه بردین اسلام متهم نموده و خون او را مباح دانستند، ایرانشاه
به جیرفت فرار نمود… چون به جیرفت
رسید گفت اینجا حصاری نیست كه مرا از قصد خصوم پناهی
باشد، رو به جانب بم آورد اهل شق بم از معادله با خبر شده بودند سواره و پیاده
بیرون آمدند و مظنه ایرانشاه اینكه باستقبال او آمدهاند. سپاه او را فرو گرفتند و همه را بقتل آورند.
ایرانشاه با دو سوار جان ز مهلكه بیرون برد …
² (تاریخ
كرمان، ص 284،ح) حكومت ارسلانشاه ـ
² اعاظم و عمال
كرمان ارسلان شاه بن قاورد را سلطنت برداشتند چهل و دو سال متجاوز بر كرمان و
مكران حكمراند، از مدت ریاست او قاطبه سكنه كرمان و بلوچستان در هماد امن و
امان شوده (غنوده) بودند
² (تاریخ كرمان،
ص 285) ملك ارسلانشاه در سنه 536 فوت مینماید.
²در روزگار او رافل روم و خراسان و عراق بل تمامی آنان
ممر خویش بهندوستان و حبشه و چین
و دریابار باز سواحل كرمان افكندند و عمارت ربض شهر كه در عهد عمش تورانشاه
بنا شده بود متصل دیههای حومه شهر شد.² (تاریخ
كرمان، ح، ص 285) حكومت محمد شاه ـ محمد شاه پسرش، كه
ملقب به معبث الدین بود افسر ریاست كرمان و مكران به سر نهاد و … پانزده سال سلطنت نمود در زمان او دو نوبت سلطان مسعود سلجوقی
برادر خود سلجوق شاه را به فتح كرمان فرستاد كه محمد شاه او را شكست داده منهزما
معاودت كرد. محمد شاه در سنه 551 ه فوت نمود. در زمان محمد شاه به اهل علم توجه خاص میشد
و او سعی داشت كه افراد بیشتری را تشویق به كسب علوم فقهی
نماید بطوریكه برای این افراد مقرری تعیین
مینمود و
²خیرات
او ازبناءمدارس و رباطات و مساجد بردسیر و بم و جیرفت زیادت از
حد و شرح است … و در ربض بردسیر بر یك رسته
مارستان و مدرسته و رباط و مسجد و مرقد خویش بنا فرموده است و در جیرفت
و بم علم برین نسق، و در شهر بردسیر بر در مسجد جامع تورانشاهی
(مقصود مسجد ملك است) دارالكتبی بنا فرموده است مشتمل بر پنج هزار پاره كتاب
از جمله فنون علوم، و این ساعت معمور است و بر قرار (منظور زمان تالیف
بدایع الازمان است) (تاریخ
كرمان، ح، ص 287) حكومت طغزلشاه ـ پسر ارشد، طغرل شاه
بحكومت كرمان میرسد
² گویند در زمان او عشورا ابریشم
مكران به سی هزار دینار رسید و تمغای بندر
²تیز² پانزده، هزار دینار اجاره فرمود
². (تاریخ
كرمان ص 289) طغرلشاه در سنه 562 ه در جیرفت فوت نمود و گفته شده است كه
بلوچستان را آباد نموده و حتی قصد سلطنت بر تمام ایران را داشته است
كه فوت مینماید و بعد از او دوره انحطاط سلجوقیان بعلت اختلاف
بین خاندان آنها شروع میشود و كرمان دوباره ویران میشود.
² حكومت اولاد طغرلشاه ـ (شروع جنگ وزیر
در كرمان)²
² طغرلشاه را چند پسر بود، اكبر وارد شد
ارسلان شاه به نصن پدر ولیعهد و در زمان حیات او حكومت بم را داشت، دویم
توران شاه، او نیز در آن وقت در گواشهر به نیابت پدر قیام داشت.
سیم بهرامشاه و نیز در آنوقت در ركاب طغرلشاه حاضر بود. پس از دفن
طغرلشاه در شهر جیرفت، در مسجد عمرو لیث، قواد سپاه و معارف اشراف با
او بیعت كردند…² باز خواهیم دید كه همین
بیعت كردنها با یكی از این سه برادر چگونه شورش و طغیان
را در كرمان آغاز میكند و در حقیقت تاریخ در این زمان
تكرار میگردد. البته بگفته تاریخ سلاجقه و عقد
العلی هنگام فوت طغرلشاه ملك ارسلان در جیرفت بوده
² ولی چندی
بعد اختلاف افتاد و ملك ارسلان ناچار بطرف بم رفت. با ملك ارسلان در بم مخالفت زیادی
نشد. ساعتی در شهر به بستند و دیگر در گشادند و اهل بم پیش واز
آمدند و كار بجائی رسید كه لشكر جیرفت از ملك شاه مال می
ستدند و بجانب بم میگریختند.² و در دنباله همین جریان امیر
آخور بهرامشاه اسبهای مخصوص را با زین و یراق مرصع برداشته و
به بم میآید و همچنین موقعی كه بهرامشاه بشكار رفته بوده
دو هزار نفر از سپاهان خزانه را برداشته به جانب بم میروند.
² بهر حال، در این
اوضاع ابتدا قطب الدین (محمد بن اتابك بزقش) با بهرامشاه بود، لیكن كم
كم متوجه ملك ارسلان شد و یك شب با باقی هشم و غلامان خویش لبیك
حرم كرم ملك ارسلان زد و بخدمت او پیوست، در بردسیر بهرامشاه ماند و
مؤید الدین جیرت بر خواطر ود هشت بر ضمایر² (تاریخ
سلاجقه، ص 42) بهرامشاه كه حكومت را متزلزل میبیند
به جانب خراسان میرود. سنه ثمان و خمسین و خمسمائه و مقارن همین
احوال ملك ارسلان به جانب فارس رفته تورانشاه را شكست میدهد و با هفتصد
غلام كه عدد لشكر او بود پنج هزار مرد فارس را هزیمت میكند.
² ملك ارسلان در اینجا از قطب الدین
محمد تقدیر نمود و منصب اتابكی را به او داد و مسند وزارت بم به ضیاء
الدین بود … در اوایل پائیز تورانشاه
دوباره لشكری از فارس گرد آورد و بحدود خرك و طارم رسید با ملك ارسلان
از بردسیر به مقابله شتافت و به گرمسیر آمد.² (تاریخ
سلاجقه، ص 47 تا 45) در این جنگ سپاه فارس شكست میخورد
و سپاه ملك ارسلان در اثر بیماری فرسوده میگردد پس از این
واقعه بهرامشاه در جیرفت مستقر گشته و تورانشاه به یزد و طبس میرود،
در همین هنگام ملك ارسلان برای جنگ از گواشیر عازم بم می
گردد و بهرامشاه از فرصت استفاده كرده گواشیر را تسخیر میكند و
عدهای از امرا با او همداستان میشوند.
² ارسلان شاه شكست میخورد و
بهرامشاه و مؤید الدین غلبه مییابند …
² ضمنا باز عنوان
وزارت بم را بر مفاخر نهادند، زیرا قلعه بم در دست پسر او بود و میخواستند
باین وسیله قلعه را بچنگ آورند.² (تاریخ
كرمان، ح، ص 298 ـ 297) ظاهرا قلعه بم بعنوان یك پناهگاه
مستحكم شناخته شده بود و بهرامشاه سعی داشت برای مستقر كردن خود در
كرمان این قلعه را بهر ترتیب به زیر نفوذ در آورد. بهر صورت بهرامشاه بر اریكه حكومت
تكیه میزند و برادر كوچكتر خود را (تركانشاه) به اتهام شورش و دسیسه
بقتل میرساند و به تمام نواحی غیر از خبیص، بم و نرماشیر
نایب میفرستد و ظاهرا این نواحی هنوز تحت حكومت ارسلان
شاه بودهاند،
²باید
بگوئیم كه بم هم به تمهید مؤید الدین بچنگ او افتاد، زیرا
ابتدا ظاهرا عنوان وزارت بم ضیاء الدین ابوالمفاخر را تایید
كردند ولی پس از آنكه او و پسرش تسلیم شدند، وزیر و پسر را در
مصادره و مطالبه هلاك كرد و چند روز وزارت به زین الدین كیخسرو
داد كه وزیر پدرش بود، پس ناصر الدین افزون كه محتشم و صاحب منصب
كرمان بود ظاهرا قبول تبول بیشتری كرده و وزارت آنجا را پذیرفته
و وزارت او علاوه رنج مردم شد. چه از لشكر غریب و نزول منازل و سرایهای
خاص و عام و انواع تكالیف مردم در رنج و مشقت بودند. ناچار او را معزل كردند
و رئیس رستم ماهانی را بجای او بداشتند.² (تاریخ
سلاجقه، ص 51)
² صلح بین ارسلان شاه و بهرامشاه ـ
(تقسیم كرمان به دو ناحیه شرقی و غربی). ارسلان شاه به ری و عراق عجم میرود
و از همدان نیز كمك میگیرد و به گواشیر میآید
آنجا را محاصره میكند، عاقبت مؤید الدین و بهرامشاه چاره را در
صلح میبینند. چهار دانگ به ملك ارسلان و دو دانگ ولایت و دار
الملك بم به بهرامشاه رسید. ( 5
خراجی)
²در
این میان باز امرای بهرامشاه و ارسلان شاه بخیانت یا
بعلت نارضائی از این درگاه به آن و از آن باین میآمدند و
البته این رفت و امد، موجب فساد میشد. مثلا در همان اوایل صلح،
آدمش كه غلامی بود از غلامان مؤید الدین با چند غلام از ملك
ارسلان گریخته به بهرامشاه پیوسته و به بم شدند … آدمش بفكر افتاد
كه از اختلاف دو برادر استفاده كند و حملهای برد، از بم عزم خروج كرد، در جیرفت
ملك ارسلان خبر یافت … آدمش گرفتار شد و
او را به جیرفت آوردند.² ایبك كه سبب این پیروزی
بود خواست فراوان از ارسلان نمود و چون جواب نشنید
² از جیرفت به بم گریخته و به
بهرامشاه پیشنهاد كرد كه به تسخیر بردسیر اقدام كند و همین
كار را هم كرد… هر چه خف بود و حمل آن ممكن، برداشت و
باز بم شد.² (تاریخ
كرمان، ح، ص 304) در سنه 562 خراجی با كمكهایی
كه دو برادر از خراسان و یزد گرفته بودند جنگی در راین براه
انداختند و عاقبت بهرامشاه به بم بازگشت و ارسلانشاه به بردسیر (563 خراجی)
البته كمكهایی كه از یزد میرسید خود عواملی
بود برای شروع جنگ یكبار هم جنگ نزدیك بود، كه ارسلان شاه منصرف
شد و به یزد بازگشت. بعد از مرگ بهرامشاه، مردم شهر كرمان از
خواندن خطبه بنام ارسلان شاه خود داری میكنند و شورش براه میافتد.
اتابك چون وضع را نامساعد میبیند محمد شاه بن بهرامشاه را كه هفت
ساله بود به حكومت انتخاب میكند و به امید پشتیبانی
كوتوال ارگ بم به آن ناحیه میرود. كوتوال قلعه بم شخصی به نام
سابق علی از جمله شاگردان احمد خربنده كه صغلوك و عیار خراسان بود
شمرده میشد و از دیه محمد آباد ترشیز بود كه در آخرین
سفر بهرامشاه بخراسان همراه او به كرمان آمد و كوتوالی قلعه را یافت و
او همیشه فرمانبردار بهرامشاه بود
² او چنان مورد توجه مردم شد، كه اولاد
طغرلشاه در جنب او گم شدند. افضل میگوید
² او در این كوتوالی و پیشوائی،
طریقتی از مروت نهاده و شیوه از ایالت بر دست گرفت. در
رعایت جانب رعیت و اوقات مراسم راستی و عدالت و محافظت حقوق
اكابر و اصاغر (چون اهتمام نمود) كه اولاد ملك طغرلشاه در جنب او گم شدند …..²
² علی سهل روز اول استقبال كرد و
محمد شاه را در ربض فرود آورد و در شهرستان برد، … اتابك دانست كه این
مخایل مخالفت است.. سابق علی اظهار مطاوعت كرد و مهلت خواست تا فكری
بكند، سپس چون وضع ملك ارسلان و لشكر یزد و كرمان
²غلامان
جیرفت تورانشاه را در طرف عراق دید. صلاح خود دانست كه ملك محمد و
اتابك را دستگیر كند و او را بعنوان وسیله نگاهدارد تا هر عكس پادشاه
شود او از این موقعیت استفاده برد،
² فرمود تا دروازههای ربض شهر فرو
بستند … اتابك برنشست و
ملك را در پیش اسب خود گرفت و چند مرد جلد كه در خدمت اتابك بودند دروازه را
بشكستند.² (تاریخ
كرمان، ح، ص 301) (چنانكه از مطالب بالا بر میآید
ارگ و ربض و شهرستان بم در این زمان معمور و آبادان بوده است.) تسخیر بردسیر بوسیله
اتابك و پسرش پهلوان (سنه 565 خراجی) بی ثمر میماند زیرا
ملك ارسلان وایبك به آنجا امده و بردسیر را فتح می نمایند. در همین
زمان ایبك به بم رفت و سابق الدین نیز از او پذیرایی
میكند، ایبك (بعد از فرار از كرمان)، سرهنگان سابق علی را با
تركان خود برداشته به جیرفت میرود كه ظاهرا در آنزمان پر از كالاهای
قیمتی هندوستان و حبشه وزنگبار و دریا بار و روم و مصر بوده و
آنچه میتواند، برداشته به بم باز میگردد. ظاهرا از بزرگان و امرای
ارسلان شاه كه ظهیر الدین و كیا محمد بن مفرح خازن او میباشند
در بم سكونت داشتهاند.
²محاصره قلعه بم بوسیله ملك ارسلان²
" … زین الدین (وزیر ملك ارسلان) با دو سه تن از
امرای فارس به كرمان باز آمد و در دو منزلی بم پیش ملك ارسلان
رسید و شهر را محاصره كردند، ملك ارسلان قریب شش هزار سوار و ده هزار
پیاده داشت و بم را تصرف كرد و دیوار را خراب كردند (منظور شهر بست
است) و تا لب خندق رسیدند. ایبك و سابق علی مقاومت بسیار
كردند و بر هر برجی امیری از امراء معروف خیمه زدند و شب
تا بامداد به شمع و مشعله حراست میكردند .. و از دشت و شهر خلقی بسیار
هلاك شدند و صد غلام نوخط كه بنده زر خریده اتابك محمد بودند، مجروح شدند،
سپهسالاری بود، او را سیف الدین الجیوش ابوبكر گفتندی،
مردی ظریف بود، روزی گفت:
² در این لشگرگاه كاركن هست،
كارفرمای نیست
². یعنی ملك و اتابك لیاقت
ندارند در همین وقت چند تن از رعایای بم كه با سابق كینه
داشتند بخدمت اتابك آمدند و گفتند: از پیران شنیدهایم كه آفت
شهر بم از رود ابارق است، اگر در خندق شهر بم افكندن مسیر شود لابد دیوار
خراب شود و شهر گشاده پس بفرمود تا جمله بازیار و كهكین حوالی
بم و نرماشیر جمع كردند و از بیست فرسنگ رود آوردند و در خندق افكندند
و آب غلبه نمود و ربض دیوار شهر سر به نشیب خرابی اورد، ایبك
و سابق علی با بیل و كلنگ و تبر و تیشه بیرون آمدند و راه
آب خندق بصحرا گشادند. چون خبر به لشكرگاه رسید آن رخنه را مسدود كردند. یك
دو شب پاس آن باز داشتند تا دیگر باره آب گشاده شد و سر در صحرا نهاد. از
شهر ضیاء الدین عمر ابوبكر بیرون آمد، او مردی خراسانی
بود، پیشنهاد صلح كرد، اتابك نمیپذیرفت و ملك هم تابع اتابك
بود، ضیاء الدین دو سه نوبت تردد كمرد … آخر نوبت كه ضیاء
الدین باز آمد، شب در خیمه ناصر الدین كمال كدخدای اتابك
بود و او گفت می ترسم كه شری حاصل شود ولی سخنان او در نگرفت و
صلح نیفتاد² (تاریخ
سلاجقه، ص 86) در همین وقت توطئهای توسط
ایبك بدینطریق صورت گرفته است، امیرزادهای بنام
طاهر محمد امیرك در بم بود، شب بیرون رفته و به رشوه زین الدین
رسول دار را فریفته و وعده میدهد كه سر حد غرب كرمان را از آن اتابك
زندگی خواهد كرد و چون سپاهیان ملك ارسلان از ترس سپاه فارس از گرد
شهر رفتند ایبك از شهر خارج شده به سیرجان میرود و امیر یوسف
عاشق را به یزد فرستاد، بطلب ملك تورانشاه. در سنه 566 خراجی مصادف با
572 ه جنگی بین ایبك و امیر ارسلان رخ میدهد كه در
آن جنگ ارسلانشاه بقتل میرسد و اوضاع برای حكومت تورانشاه ثانی
مساعد میگردد. حكومت تورانشاه ثانی ـ
² بعد از واقعه
² جیرفت،
تورانشاه با لشكر فارس، از جیرفت عازم بردسیر شد و بر مزغله
² رسیده فرود آمد و بزرگان كرمان كه
در بم بودند، چون ظهیر الدین وزیر شهاب الدین كیا
محمد بن المفرح خازن و امام الدین منشی و قاضی احمد، و اعیان
و رؤسای بم به خدمت آمدند و مناصب قسمت كردند، ظهیر الدین وزیر،
كیا محمد خازن و امام الدین منشی شد² (تاریخ
سلاجقه، ص 94) مقارن همین احوال اتابك در سه 569
ه بولق پسر ملك ارسلان را به بردسیر آورده متحصن میشوند ولی
اتابك شكست خورده و به فارس به پیش اتابك زنگی میرود و یولق كور شده در قلعه محبوس میشود.
²حمله غز به كرمان²
بگفته عقد العلی
² امیر مجاهد
الدین كوبنانی، سه نوبت قاصد خویش به حدود گرگان فرستاد و از
ملك دینار دعوت كرد، ولی تاریخ سلاجقه غیر از این
عنوان میكند
² ظاهرا سابق علی حاكم بم این
طایفه را از خراسان دعوت كرده بود، و به هر حال هر چه بود، خود او نیز
به شر این دعوت گرفتار آمد … غز در بردسیر
طوف كرد، اگر مزروعی دید بر قاعده خورد و روی بجانب بم نهاد و
چون نواحی شق بم بوسیله وجود سابق علی مضبوط بود بر ولایت
نسا و نرماشیر هجوم كردند و صد هزار آدمی در پنجه شكنجه و چنگال … ایشان افتادند.
² گویا تا امدن ملك دینار
غزان پیوسته با سابق علی جنگ و گریز داشتهاند و نسا و نرماشیر
را ویران نمودهاند. از واقعه مهم دیگر این زمان كشتن ایبك
است كه بوسیله سپاه اتابك كه از سابق بر او كینه داشت و در جنگ مزبور
قحطی در كرمان افتاد و مدت محاصره طول كشید. بدینطریق مؤید الدین
ریحان پس از هفت سال به كرمان مهاجرت میكند و مقارن همین احوال
اتابك زنگی قصد تسخیر كرمان میكند و تورانشاه و اتابك یزد
و مؤید الدین روی به بم میآورند
² چون به بم رسیدند سابق الدین
علی ایشان را نپذیرفت. آنان بر صحرا منزل كردند و وحشت داشتند
كه چه خواهد شد. افضل الدین كرمانی گوید
² من از لشگرگاه بمهمی به شهر بم
شده بودم ناگاه بر سر دروازه طبلی زدند و نعره بر آوردند، بترسیدم
گفتند اتابك زنگی به جوار رحمت پیوست و این بشارت وفات اوست …
² و خبر رسید كه سپاه فارس مراجعت
كردهاند، پس تورانشاه و مؤید الدین به جیرفت رفتند. ملك
تورانشاه پس از جنگ دیگری اتابك محمد او را وزیر خود میسازد
و در زمان همین اتابك محمد عده زیادی از امرای كرمان به
قتل میرسند كه این عمل به دستور او انجام شده بود.
² در اواخر عهد تورانشاه در كرمان انقلاب
دیگری رخ میدهد. به قول صاحب تاریخ سلاجقه
² شخصی بود
از خسارات اوباش حشم، او را محمد علمدار گفتندی، قومی
بر خود جمع كرد و از اتابك محمد بگریخت و به بم شد و در سابق علی پیوست
و بعد از چند روز جمعی از سواره و پیاده بم بیاورد و روی
به شهر برد سیر نهاد به خدمت ملك تورانشاه. اتابك از این جریان
بدگمان شد و با ملك مشورت كرد، ملك گفت اینها با من كاری ندارند و همه
مقصود آنها بركناری توست، … محمد علمدار و
همراهان به دستگاه ملك توران شاه وارد شدند و سال 568 خراجی را در درگاه او
به مشقت گذراندند.
² (تاریخ
كرمان، ص 314، ح) در چنین وضعی سیستانیان
نیز موقعیت را مناسب دانسته قصد تصرف كرمان میكنند و تا خیبص
میآیند و مدتی هم با غزان یاری میكنند.
غزان از اتابك كه به فارس رفته بود میخواهند كه به كرمان مراجعت كند و
اتابك برگشته آنچه آنها را به رعایت حال مردم نصیحت میكند نتیجه
نمیدهد. (571
خراجی) در همین ایام سنه 568 (خراجی)
سلطان شاه غزان را از خراسان میراند و آنها به كرمان میآیند و
در جنگی با اتابك پیروز میشوند و بلای دیگر نیز
نصیب مردم كرمان میشود كه همانا قحطی بود.
²درد
و وحشت در شهر بردسیر افتاد و مسالك قوافل بسته شد و امداد كه از اقطار
متواصل بود منقطع گردید و مخایل قحط روی نمود غز از باغین
در كنار نهر ماهان فرود آمد و سپس روی به گرمسیر نهادند و بر سر جیرفت
فرود آمدند و صد هزار نفس را به انواع تعذیب و شكنجه هلاك كردند … هشم كرمان از اتابك محمد كناره گرفت …
² (تاریخ
سلاجقه 109) حكومت محمد شاه ـ پس از قتل توران شاه
به دست ظافر محمد امیرك محمد شاه كه جوان بود به جای او مینشیند،
و پس از مدتی ظافر نیز به دسیسه اطرافیان به قتل می
رسد.
²بر انگیختن مباركشاه²
² در سنه 573 (خراجی) موافق سنه 580
هجری، به علت قحطی مفرط، به پیشنهاد وزیر قوم الدین
زرندی و تركان، قرار شد كه مدتی به مهمانی سابق علی به بم
بروند (شاید حق نعمت ملك بهرامشاه را رعایت كند) … سابق علی پذیرایی گرمی كرد،
² بر مقتضای
گرسنه چون سیر شود رگ فضول دروی بجنبد
² تركان مكار، … در كار سابق علی
كه با نعمت بود و حشم، حسد بردند و كنكاج كردند كه سابق علی را در قبض آرند
و هلاك كنند
² (تاریخ كرمان، ص 317، ح) البته علی
متوجه شد و جان سالم به در میبرد. (این امر با مشورت محمد شاه انجام
شد). ظاهرا سابق علی به نصیحت
دوست خود محمد علمدار از مشایعت شاه
برای شكار عذر میخواهد.
² او نیز مظن.ن شد و به قلعه (
منظور قلعه بم است) بازگشت … پسرش نصرت الدین
جش و پسر خواندهاش شمس الدین طهماسب را گرفتند
² البته بعد از چند روز تعدادی زن
مطربه كه به دست سابق علی افتاده بودند با پسرانش معاوضه میشوند و بدین
ترتیب نقشه محمد شاه و تركان نقش بر آب میگردد.
²
مقرئی (قرآن خوان، مكتب دار) بود از بردسیر كه در سرای
خاتون ركنی تعلیم اولاد و غلامان كردی و در وقت فترات به بند
افتاده بود و پیش سابق علی آیتی میخواند، (ظاهرا
سابق علی به علوم فقهی توجه داشته) او به سابق گفت … باید بازیی كرد كه محمد شاه مات شود، در گواشیر
پادشاهزادهای هست از اقارب محمد شاه … او را میل
كشیدهاند، اما هنوز چشمش تاریك نشده، اگر بخواهی من او را اینجا
آرم (تو دختر خود بدو ده و بر تخت بنشان، تاریخ این شهاب). سابق پذیرفت
… در همین وقت رایت ملك دینار غز از افق خراسان
طالع شد و به نرماشیر رسید. سابق علی از او استقبال كرد (! ؟).
مباركشاه ترسید كه مبادا علی او را تسلیم غزان كند یا به
تقاضای ملك دینار از شهر خارج نماید … بدین جهت
گریخت
² ( تاریخ كرمان، ص 37) ظاهرا سابق
علی او را باز میگرداند و اطمینان میدهد كه از او حمایت
خواهد كرد ولی مباركشاه قانع نمیگردد و به همین جهت سابق طلاق
دختر خویش را گرفت و مباركشاه عازم سیستان میشود و با پاره نانی
زندگی میگذراند. (تاریخ
سلاجقه، ص 130) محمد شاه اوضاع را نامساعد تشخیص
داده به نصیحت دوستان عازم فارس و عراق میشود ولی سفر او فایدهای
در بر نداشته و به كرمان باز میگردد
² و عازم بم شد، باز آمدم و غمانت باز
آوردم سابق علی چون محمد شاه را دید، او را رقت آمد و گذشته را فراموش
كرد و از او استقبال نمود و دختر خویش را به او داد و او شش ماهی بر
فراش راحت بیاسود
² … (تاریخ
كرمان، ص 319، ح) در همین زمان اتابك محمد فوت میكند
و كرمان بی سردار و مدیر میماند سابق علی در این
موقع ( سبط الملی: سابق الدین علی سهل) وجود محمد شاه را مناسب
نمیداند او را به سیستان میفرستد و از آنجا به دربار غزنویان
و سلطان تكش میرود و قصد مراجعت داشتند كه به گفته دوستان از این امر
منصرف شده، در غور و غزنین فوت مینماید. بدین صورت حكومت پر غوغای
سلجوقی پایان میگیرد و ذكر مطلب ذیل در این
جا جالب خواهد بود:
² در سنه پانصد و هشتاد و یك (581)،
در بیست و هشتم شهر رجب … حكم انوری
و سایر منجمان در فقر، باد مشهورتر از آن است كه نامه نگار عرض كند. ولی
نعیم الدین، منجم بمی، در دو سال قبل از اجتماع كواكب میگفت
كه اثر آن وزیدن باد نیست، بلكه انقراض دولت سلاجقه است. (تاریخ كرمان، ص 320)
²
توسط غز بر كرمان ـ حكومت ملك دینار² در رمضان سال 581 ملك دینار متوجه
كرمان میشود و از آنجا به راور و خبیص و بم و نرماشیر میرود.
امیر سپهسالار سابق (؟) الدین علی سهیل، كه شهر و قلعه بم
داشت، ضمن ورود ملك دینار پیش باز آمد و موافقت كرد و در هر حال سكه و
خطبه به نام او مزین و موشح گردانید، ملك پس از پایان سرما رو
به بردسیر نهاد … پس از زخمی
كه به او (ملك دینار) رسید چند روز بعد به بردسیر آمد و چون
موقع مناسب نبود به بم رفت. ظاهرا بندر و جزیره كیش نیز در این
وقت به تصرف ملك دینار درآمده و
²ملك قبس رسل به نزدیك ملك دینار روان داشت و گفت
اگر هرمز به من داده شود هر سال صد هزار دینار از زر خراجی و پنجاه سر
اسب تازی بدهم، ملك دینار پذیرفت
²
(تاریخ سلاجقه، ص 160) ملك دینار در سنه 591 هجری
مریظ شده و فوت میكند
² شجاع ـ الدین سرهنگ ملك دینار،
عجم شاه پسر كهین او را به بم برد واو نیز در بم ادعا داشت، جمعی
از سرهنگان كه با او عداوت داشتند، عجم شاه را توقیف كردند وسكه و خطبه به
نام خوارزمشاه كردند² ( تاریخ سلاجقه 167) چنانكه برمیآید
سایر سرهنگان ملك دینار ترجیح میدادند كهتحت لوای
خوارزمشاهیان در آیند و شجاع الدین برای همین منظور
به بم آمده كه شاید بتواند با دردست داشتن بم و وجود پسر ملك دینار
حكومت غز را ادامه دهد. از طرف خوارزمشاه، جلال الوزرا خراسانی
حكومت كرمان مییابد ولی هنوز خبر فوق اور نرسیده بود كه
امیر مبارزالدین ملك شبانكاره گواشیر را تسخیر می
كند و نظام الدین برادرش را ان جا می گذارد و سالی نگذشت كه
سپاهی از طرف اتابك سعد بن زندی كرمان را فتح میكند به بشیرزاد
باز میگردند. از طرف خوارزمشاه محمد، نیابت نیشابور به جمال
الدین گزلی داده میشود كه او در سال 605 هلالی سر بشورش
گذاشته عازم كرمان میشود ولی در اثر شبیخونی كه به سپاه
او میزنند از وحشت بازگشت را ترجیح میدهد، گویا او میخواسته
به بم پیش اتابك سعد ملك حاكم كرمان برود كه موفق نمیشود. چنان كه بر میآید محمد
خوارزمشاه پیوسته از كرمان و امرایی كه به آن خطه میفرستاده
در بیم بوده است و مرتبا آنها را خلع و دیگری را به جای ایشان
مینهاده است.
² مقارن آنحال ملك زوزن كه از امراء بزرگ
آن دولت بود به فرمانروایی كرمان امد. آن امیر بی نظیر،
… در آبادانی بلاد و ترفیع حال سكنه آن دیار سعی
نمود. پس از یك سال قشون ملتزم ركاب را به تدارك امر نمود و سپاهی از
ببوكات و ایالت كرمان جمع فرموده عزیمت فتح بلوچستان كرد. … از راه جیرفت
و رودبار به بمپور رفته آنجا را با حول و حوش مسخره كرد به گواشیر معاودت
نمود.
²
(تاریخ كرمان، ص 332) حافظ ابرو در وقایع ورود ملك زوزن
چنین مینویسد:
² قوم الدین
ابوبكر ملك زوزن در رمضان سنه تسع و ستمایه (609) بجانب كرمان روان شد و از
جیرفت قطب الدین مبارز شبانكارهای را اخراج كرد، آخر ذیقعده
بم را گرفت و به یك هفته باروی شهر را زیر و رو كرد و عجمشاه به
سیستان رفت … (ورق 134 جغرافیای حافظ
ابرو نسخه ملك)
² (تاریخ
كرمان، ص 334، ح) ملك زوزن به حكومت حكام سیستان
خاتمه داد و ان سرزمین را به حكومت كرمان افزود و همچنین به مكران
رفته بندر هرمز و بعضی سواحل خلیج فارس را تصرف كرد
² در همین
سفر مریض شده در بازگشت در بلوك سارد و به در گذشت. بعد از ابوالقاسم اعور سپهسالار او را
به نیابت از طرف سلطان قیاس الدین، پسر سلطان محمد به كرمان
فرستادند. مقارن آنحال فتنه مغول بالا گرفت. سلطان محمد در جزیره آبسكون
وفات یافت و مغولان بر اغلب ممالك ایران دست یافتند امیر
براق حاجب را، كه از امرای خارزم ـ شاهیه بود از جانب سلطان قیاس
الدین با سپاه به جانب هندوستان فرستادند كه به اتفاق سلطان جلال الدین
منکبرنی بایران مراجعت كند و دفع مغول
نماید. براق از جانب كرمان و سیستان عازم هند بوده كه به
ابوالقاسماعور پیام فرستاده تقاضای كمك میكند ولی او به
سپاه قراختائیان حمله نموده و كشته میشود. (619 هـ) سلطان جلال الدین دوباره متوجه
كرمان شد و براق با دادن هدیه از حمله او به كرمان جلوگیری نمود
پس از مدتی براق حاجب سلطان غباث الدین را كشته و سر او را به پیش
چنگیز میفرستد كه مایه خوشحالی او میشود و حكومت
كرمان را با لقب تقلق خوانی به او میدهد. براق در ضمن نامهای
به خلیفه مستنصربالله مینویسد و از طرف او مقام تقلق سلطان می
یابد، زیرا كشتن سلطان محمد، موجب خوشحالی خلیفه نیز
شده بود. براق حاجب پس از مرگ چنگیز باز هم اعلام
انقیاد كرد و رسول به دربار مغولان می فرستاد تا سنه 632 ه كه فوت
كرد و در مدرسه ترك آباد كه از بناهای خود او بود و گنبدی عالی
به جهت مدفن خویش در آن مدرسه قرار داده بود دفن گردید. پس از مرگ براق قطب الدین پسر تانیگو
برادر زاده او به سلطنت نشست ولی پسر او ركن الدین به دربار خاقان
رفته حكم كرمان گرفت و مدت پانزده سال سلطنت نمود و همه ساله خراج كرمان را به
خدمت خاقان میفرستاد و در آبادانی مملكت مساعی زیادی
مصروف نمود. در عهد منگوقا آن خاقان مغول سلطنت
كرمان به قطب الدین داد و ركن الدین ناچار به طرف خلیفه روی
آور شد و خلیفه نیز از ترس خاقان او را نپذیرفت. عاقبت ركن الدین
به دست قطب الدین كشته شد. سلطان قطب الدین در سنه 650 ه به كرمان آمد
و در سنه 656 در شكارگاه كشته شد. حكومت تركان خاتون ـ بعد از وفات سلطان
قطب الدین، امرای واعیان مملكت كرمان بر حكومت تركان خاتون
اتفاق كردند
²الحق
آن مخدره مه بره كابنه خبره در تعمیر ولایت و ترفیع حال رعیت
وافاضه خیرات و اشاعه حسنات و احترام علما و انعام فضلاء بنوعی قیام
نمود كه عشر عشیر آن از هیچ پادشاهی بظهور نرسیده …
² (تاریخ
كرمان، ص 351)
²تا
آنكه اباقا آن بجهان جاودان برفت و مسند خانی بوجود برادرش احمد خان بن
هلاكوخان آرایش یافت … سیورغتمش … منشور ایالت كرمان و عزل تركان خاتون را گرفته بدارالملك
كرمان روان شد
² (تاریخ
كرمان، ص 356 ـ 355) حكومت سلطان جلال الدین سیورغتمش
ـ ظاهرا او در سنه 681 بكرمان آمده و حاكم كرمان میشود تا پس از فوت خاقان
و جانشینی ارغنون خان بن اباقا كه به دیار خاقان خوانده میشود
و با كمك یكی از امراء موفق میشود خواسته خاقان را برآورد و پس
از ازدواج با یكی از شاهزادگان و تعیین خراج به مبلغ ششصد
هزار دینار كه البته واقعا بیش از این بود به حكومت كرمان میرسد.
این موضوع میتواند روشنگر این مساله باشد كه خاقان در نظر
داشته از جانب كرمان خیالش آسوده باشد و خراج را به حداكثر برساند. ریز صورت مالیاتها در سمط
بشرح ذیل آمده: قرابه باسم سلطنت و آش بارگاه 100000 دینار مواجب لشكر 120000 دینار
طلایه و قراولی 10000
دینار عمارت قلاع و سور و حفر قنوات ویرانی
10000 دینار ادارات 30000
دینار سوسون (آبدارخانه) 90000
دینار یام (اسپ چاپاری) 10000
دینار حوائج و قهوه 10000 دینار
مرسوم عمال و عمله دیوان 10000 دینار (سمط
العلی ص 57) و دویست و ده هزار دینار
اطلاقی مقرر شد و كرمان را بدین مقاطعه بر سلطان جلال الدین
مقرر فرمودند و اجازه مراجعت دادند. پس از كشته شدن جلال الدین بدستور
خواهر خود تركان شاه، زن سیورغتمش با تركان شاه سر به مخالفت برداشته از طوایف
اوغان و جرمان كمك میگیرد و به جنگ او میرود و تركان خاتون پس
از مدتی بقتل می رسد. سلطنت محمد شاه ـ محاصره قلعه بم: پس از تكیه غازان خان بر منصب
خاقانی، محمد شاه بن حجاج سلطان به حكومت كرمان فرستاده شد سمط العلی
توضیح میدهد:
²تصرف
ملك و علی سنك كه از سیستان بخدمت نوروز رفته بودند و در غیبت
سلطان با دو هزار سوار بكرمان آمده و مدتی شهر را محاصره كرده و بالاخره در
قلعه بم جای گرفته بودند، در این وقت اظهار تمرد كردند محمد شاه متوجه
بم شد و در راه اوغان نیز با او همراه شدند و روز اول شهر بیرون را
گرفته (منظور ربض است) و پنج هزار سوار و پیاده نیز از سیرجان و
اطراف و كیج و مكران بدو پیوسته و قلعه را محاصره كردند. دو ماه طول كشید تا محاصره شدگان
استیمان كردند و تسلیم شدند و محمد شاه بعد از چند روز در كرمان نصرت
ملك و برادرش را بكشت.² (تاریخ
كرمان، ص 267، ح) محمد شاه در اثر زیاده روی
در شرب شراب در سنه 702 در گذشت (سمط العلی مرگ او را در بم ذكر مینماید،
كه بعد جسد شریدار الملك انتقال مییابد). حكومت امیر ناصر الدین:
² القصه، سلطان محمد (الجایتو) چون
شاه جهان را از حكمرانی كرمان معزول كرد، خواست زمام حل و عقد مملكت كرمان
را در قبضه اقتدار یكی از بندگان دولت نهد كه از عهده دارایی
سپاه و رعیت … برآید قرعه اختیار بنام
ناصر الدین ابن محمد بن برهان بود.² در سنه 707 بكرمان نزول كرد (تاریخ
كرمان، ص 370) بعد از امیر ناصر الدین
بفاصله كمی تعدادی از شاهزادگان و امراء بر كرمان حكومت كردند كه دوره
حكومت هر یك از آنها چندان طولی نكشید و در همین دوره
سلطان ابوسعید بن سلطان برای سركوبی دو طایفه جرمان و
اوغان به كرمان میآید. او در سنه 736 ه فوت مینماید.
²حكومت آل مظفر بر كرمان²
² در سنه هفتصد و چهل و یك (741)،
امیر مبارز الدین محمد مظفر … از صوب شیراز
… بكرمان تاخت. بگواشیر اندر شد و نواب و عمال به بلوكات
فرستاد.² (تاریخ
كرمان، ص 374) منتظم ناصری ذیل وقایع
محرم 741 مینویسد:
²امیر مبارز الدین بم را نیز محاصره كرد.² محاصره و تسخیر ارگ بم بوسیله
امیر مبارز الدین:
² چون خاطرش از ظبط و ربط شهر كرمان فراغت
یافت، خیال تسخیر بم نمود. در این وقت اخی شجاع الدین
نام بمی كه در اواخر سلطنت سلطان ابو سعید بن سلطان محمد خدابنده به
كوتوالی قلعه بم سرفراز بود (بعلت قرابت با پهلوان ابو مسلم از نزدیكان
ابو سعید) و پس از ارتحال آن شاه و ملوك الطوایف و هرج و مرج، نرماشیر
را نیز تصرف كرده بود بمرور زمان مكافتی تمام در دست كرد. در سنه
هفتصد و چهل و دو (742)، امیر محمد، منكوحه خود مخدومشاه را در گواشیر
به نیابت بگذاشت و پسر خود شاه مظفر ملقب به شرف الدین را در خدمتش به
اقامت امر كرد و با لشكری زیاد متوجه بم گردید (امیر
مبارز الدین شاه قتلق شاه را كه خود محرك او به فتح قلعه بود، از پیش
بفرستاد پس از او روانه شد) (تاریخ محمود كتبی ص 14) اخی شجاع
الدین (ارگ و شهر بم را تعمیر كرده اسباب محاربه و جنگ را مستعد و مهیا
ساخت، امیر به قریه سرابستان كه تقریبا سه هزار گام است تا شهر
بم، خیمه بر پا كرد) ـ همه روزه از شهر بیرون آمده با لشكر امیر
محمد مصاف میداد، مدتی بر این منوال بگذشت هر چند جناب مبارزی
سعی در استخلاص ارگ و شهر نمود، ممكن نشد. شاه مظفر را از گواشیر
احضار فرمود و سرداری سپاه بدو تفویض و خود به گواشیر مراجعت
كرد. شاه مظفر زمستان را بمحاصره مشغول بود، كاری از پیش نرفت، امیر
چون به گواشیر رسید. رسولی نزد امیر پیر حسین
شیراز (بطلب سپاه) فرستاد از او امداد نمود، سه هزار مرد جنگی از آنجا
بمدد امیر محمد رسیدند. در بهار سنه هفتصد و چهل و سه (743)، … امیر از شهر كرمان با سپاهی رزمخواه بعزم تسخیر
بم روان گردید، … تقریبا دو
ماه طرفین زو و خورد نمودند، امیر هندوشاه كه از اركان دولت مبارزی
بود كشته شد (عساكر را به بیست و دو قشون قسمت فرمود، مثال داد تا تمام
برنشستند و از هر جانب شهر را فرو گرفتند و بیك حمله شهر بم را در قبضه تسخیر
آوردند مواهب الهی ص 129). از آن سوی چون محصوران از قلت
توشه و زاد به امان آمده بودند خواجه بدر الدین هلال خازن را، كه قاضی
و شیخ الاسلام آن بلد بود بارد و فرستادند. حاصل پیام آنكه همه چاكر و
رعیت امیر هستیم. اگر جناب مبارزی با ارد و چند منزل از
حوالی بم دور شوند، اخی شجاع الدین با تمام معارف آن بلد به
موكب عالی خواهند پیوست، بشرط آنكه خط ترقین بر صفحه جرایم
اعمال آنها كشند. چون امیر از محاصره دلتنگ شده بود قول دروغ آنها را باور
كرده بسمت تهرود حركت نمود (محصورین) فرصت یافته از آن مضبق بیرون
آمده بهر چه احتیاج داشتند از ماكون و ملبوس و غیره بارگ بردند. امیر
بر آن مكیدت اطلاع یافت. حاجی غیاث الدین عتبه را
با جنودی به محاصره آنجا مامور كرد … او با خواص بشهر
معاودت نمود. پس از چند گاه گروهی انبوه از شهر و بلوكات جمع آوری
كرده … بصوب بم روان شده این دفعه در تضبیق
محصولات و شدت محاصره افزود، آب قلوات ورود آب آن حول و حوش ر ا جمع آوری
كرده به دیوار حصار انداخت دیوار را خراب كرده شهر را متصرف گردیده
² (تاریخ
كرمان، ص 378 ـ 377) مدت این محاصره را صاحب مواهب الهی سه چهار سال
نوشته، ولی منتظم ناصری ذیل وقایع هفتصد و چهل و یك
مینویسد كه بعد از پنج سال محاصره فتح صورت گرفت. طبق تاریخ آل
مظفر امیر مبارزه، اخی شجاع را میبخشد ولی در تواریخ
دیگر گفته شده كه اخی شجاع به امر او به قتل میرسد. در سنه 748 شیخ ابو اسحاق اینجو
با سپاهی عازم كرمان شده سیرجان را فتح میكند و پس از مدتی
با مصالحه به فارس بر میگردد و پس از شش ماه شمس الدین صاین
قاضی را به فتح كرمان فرستاده او با طوایف اوغان و جرمان متحد شده بنای
شورش و طغیان را در قسمت غرب كرمان میگذارد و این جریان
با جنگی در اقطاع و قتل قاضی پایان مییابد. شیخ ابو اسحاق خبر شكست را شنیده
با سپاهی عازم گواشیر میگردد و چون كاری از پیش نمیبرد
به نواحی دیگر امده بنای تاخت و تاز را میگذارد. امیر
مبارز الدین
² پهلوان علیشاه بمی
² و پهلوان زنگی
شاه را با پهلوان محمد و سیصد نفر به دفع فتنه عازم غرب مینماید.
شیخ ابو اسحاق دست از طغیان
برداشته با امیر مبارز صلح میكند. حمله امیر مبارز الدین
به طوایف اوغان و جرمائی ـ (در تاریخ حافظ آمده است: چون قبایل
هزاره اوغانی و جرمائی، از طوایف مغول بوده بت میپرستیده
و به اصنامی كه در قبیله داشتهاند تعظیم میكردهاند،
علمای اسلام به تكفیر آنها فتوی نوشتهاند امیر مبارز الدین
محمد علم محاربه با آنها را جهاد دانستند … ص 386) طایفه
اوغان در جیرفت ضیاع و قلاع محكمه داشتهاند. جنگ امیر مبارزه و اوغان و جرمانیان
بالا میگیرد و اسب امیر مبارز تیر میخورد، در همین
هنگام پهلوان علی شاه بمی كه جوانی نامدار و لشكر امیر را
سردار بود، رسیده اسب خود را بدو میدهد و آنقدر میكوشد تا ضرب
تیر و شمشیر به اسلاف میپیوندد ( شرح كامل این
واقعه در كتاب نبرد پهلوانان نوشته كاظم كاظمینی آمده است) پس از این جنگ اوغانیان و
جرمانیان از ابو اسحاق برای شكست امیر مبارز و فتح كرمان كمك میخواهند،
البته امیر مبارز پنهانی از این اتحاد با خبر میشود.
توطئه شیخ به كرمان اكتفا نكرده یزد را كه حكومت آن با شاه مظفر پسر
امیر مبارز بود در بر میگیرد كه هر دو این شورشها دفع
شده و بین امیر مبارز و اوغان و جرمان صلح برقرار میشود. لازم
به تذكر است كه این جنگ و گریزها به همین جا خاتمه نمییابد
و چند جنگ دیگر از ناحیه هر دو طرف اتفاق میافتد. سلطان مبارز الدین به جهت قشلامیشش
بصوب بم حركت میكند: معین الدین میبدی
را قم تاریخ آل مظفر مینویسد:
²در
آنجا (بم) سید شمس الدین علی جد سید طاهر الدین
نگارنده بم نامه، یك تار موی از محاسن مبارك حضرت خاتم الانبیاء
علیه و اله … ، را به هدیت
به امیر مبارز الدین بداد، امیر شكرها كرده چند رقبه از خالصجات
نرماشیر را به اقطاع سبد مقرر فرمود
² (تاریخ كرمان، ص 397) در سال 754 شیراز بدست امیر
مبارز الدین مسخر میشود و او شاه شجاع را در كرمان و سلطان شاه برادر
زاده خود را در شیراز میگذارد و به محاصره اصفهان میرود، و
سپس به لرستان و اهواز میرود. شیخ چندین بار به قصد تصرف شیراز
به آن ناحیه حمله میكند كه عاقبت به سال 758 ه به قتل میرسد. پس از مدتی شاه شجاع بر پدر طغیان
میكند و او را دستگیر كرده، مدتی در قلاع محبوس مینماید،
و او آخر عمر را در بم میگذراند:
² … شاه شجاع از او بد دل شده به قلعه سنگسیر
جانش فرستاد و از آنجا به قلعه بم آورده موقوفش داشتند، در انجا در ذی الحجه
سنه هفتصد و شصت و پنج (765 ه) وفات كرد …
² (محمود
كتبی، ص 62) حكومت شاه شجاع فرمانروایی كرمان را به
برادر كوچك اعیانی خود سلطان احمد عماد الدین میدهد و در
سفر خود به كرمان
² در غره محرم سنه هفتصد و شصت و نه به بم
آمده در آنجا عسا گر نصرت مآثر را جمع آوری فرموده به جهت انتقام عصاة جرمان
و اوغان به جیرفت براند² در زمان حكومت شاه شجاع به علت آنكه
مشغول جنگ در فارس بود شورشهایی در كرمان رخ میداده كه گاهی
منجر به جنگ میشده است و در این میان دو طایفه اوغانی
و جرمانی به این شورشها به صورتهای مختلف دامن میزدند.
حكومت پهلوان اسد در كرمان: حكومت كرمان از طرف شاه شجاع به پهلوان
اسد داده میشود ـ در زمان پهلوان اسد از هر جانب او را تشویق به طغیان
میكنند حتی از طرف اوغانها. در این مورد اویس هم
اقداماتی میكند تا بتواند حكومت كرمان را به دست آورد پهلوان را به
جتگ پدر بفرستد كه موفق نمیشود. آمدن شاه شجاع به بم:
² با لشكری آراسته از راه نوك و
طارم و ارزویه و جیرفت به جانب بم براند امیر سیف الدین
حسین (سیف الدین حسین طغان) كه از جانب آن شاه ذی
جاه در آن قلعه حصین كوتوال بود، مقدم شاه را استقبال كرده علیق و نزل
و ماحضر و پیشكش تقدیم نمود
² (تاریخ كرمان، ص 411 ـ 413) (آمدن او به بم بعد از سال 767 ه انجام
میشود). شاه شجاع بدون توجه به معذرت خواهی
پهلوان اسد گواشیر را محاصره میكند و پس از مدتی برادر خود
سلطان احمد را بدین كار میگمارد ولی برادر به علت عدم توجه شاه
شجاع به استدعای او كه خواستار حكومت كرمان بود از محاصره عذر میخواهد
و پهلوان خرم و پهلوان علی شاه مزینانی قلعه را فتح كرده پهلوان
اسد گرفتار میشود و به قتل میرسد (سنه 777 ه) تا مرگ شاه شجاع سنه 776 ه امیر
اختیار الدین مقام حكومت را داشت و از عدالت و كفایت او صحبت بسیار
شده. شاه شجاع حكومت |