|
||
سفر به ايران
كمي تاريخ فرانسه در قرن نوزدهم، سياست فعالي در خاورميانه نداشت. نفوذ اين كشور به حمايتي محدود ميشد كه از محمدعلي، خديو مصر ميكرد، آن هم به منظور مقابله با نفوذ روسيه در دربار عثماني. از اين رو فرانسه در اين ايام عملاٌ در درونماي سياسي ايران حضور نداشت و حضور سياسياش در منطقه، به سفارتي در قسطنطنيه و كنسولگريهايي در طرابوزان و بغداد محدود ميشد و فاقد هر گونه قرارداد يا نمايندگي رسمي در ايران بود. آخرين قرارداد فرانسه با كشور ما به سال 1715 برميگشت كه ديگر كارايي نداشت. در سال 1807 ژنرال گاردان رسماً به ايران آمد، ولي قراردادي تجاري كه او با دولت ايران امضا كرد به تصويب نرسيد و اقدامات انگلستان كه نميخواست رقيبي براي حكومت كمپاني هند شرقي در ايران پاي گيرد، نهايتاً به بازگشت هيئت اعزامي همراه ژنرال گاردان انجاميد و بعد از يك سلسله جبههگريها و ائتلافهاي سياسي و نظامي عليه ناپلئون، براي چندين سال نفوذ فرانسه در خاورميانه برچيده شد. با اين حال دولت ايران كه براي متعادل كردن نفوذ روسيه و انگلستان علاقهمند بود پاي دولت فرانسه را به منطقه بكشاند، در سال 1838 هيئتي را به سركردگي حسينخان آجودانباشي روانه پاريس كرد و به دنبال رايزنيهايي كه به عمل آمد، لويي فيليپ پادشاه فرانسه تصميم گرفت هيئتي عالي مرتبه را به ايران اعزام كند.
تشكيل هيئت اعزامي از فرانسه به ايران اين گونه است كه در 30 اكتبر 1839 هيئتي به سركردگي كنت دوسِرسي با هدف مطالعه امكانات برقراري روابط تجاري و سياسي با ايران از بندر تولون واقع در ساحل مديترانه، عازم كشور ما ميشود تا با گذشتن از درياي سياه و عبور از خاك تركيه عثماني خود را به تهران برساند. قبلاً، هنگامي كه خبر آماده شدن هيئتي رسمي براي عزيمت به تهران انتشار يافت، فرهنگستان هنرهاي زيباي فرانسه موافقت وزارت امور خارجه را براي اعزام دو هنرمند، يكي نقّاش و ديگر معمار، كه از طريق كنكور برگزيده شده بودند، جلب كرده بود. اين هيئت در 11 ژانويه 1840 از مرز ايران ميگذرد و ازين لحظه دو هنرمند ياد شده به نامهاي اوژن _ ناپلئون فلاندن نقّاش و پاسكال كوست معمار، دست به كار ميشوند و شروع به تهيه تابلوهاي نقّاشي و صورتبرداري از آثار و بناهاي تاريخي ميكنند. البته هيئت مذكور به استثناي اين دو هنرمند، بيآنكه در اهداف خويش توفيق يابد، در ژوئن 1840 ايران را ترك ميكند و از بندر اسكندرون با كشتي به وطن برميگردد. امّا كوست و فلاندن براي به پايان رساندن مأموريت خود در ايران ميمانند. آنان صورتبرداري از آثار و بناهاي تاريخي و باستاني را تكميل ميكنند و به اين منظور تا بوشهر و سواحل خليج فارس پيش ميروند و سپس با گذشتن از خاك امپراتوري عثماني، عراق كنوني، تركيه، سوريه و لبنان، در اوّل دسامبر 1841 از بيروت با كشتي به فرانسه برميگردند. محصول كار اين دو هنرمند، يعني يادداشتهاي سفر، يادداشتهاي باستانشناختي، ليتوگرافي و گراورها، نه سال بعد در 1850 به چاپ ميرسد.
سرنوشت كتاب «سفر به ايران» چاپ اين گونه آثار هزينه سنگيني داشت. در نتيجه بهاي گزاف آنها مانع انتشارشان در سطح وسيع ميشد. بعد از انقلاب كبير فرانسه، دولت وظيفه خود دانست كه در نشر آثار ارزنده پيشقدم باشد. براي مثال، بناپارت دستور داد تا كتاب وزين توصيف مصر به هزينه دولت چاپ و منتشر شود و اين كار از 1809 تا 1828 طول كشيد. به همين ترتيب، طي سالهاي 1851 تا 1852 كتاب سفر آقايان اوژن فلاندن نقّاش و پاسكال كوست معمار به ايران زير نشر و با هزينه وزارت كشور فرانسه در چاپخانه دولتي به چاپ رسيد. طبيعتاً اين گونه آثار نيازمند آمادهسازي طولاني و چاپ و صحافي دقيق بودند و بسيار گران تمام ميشدند. كتاب سفر به ايران در چهار جلد حاوي 350 قطعه تصوير به قيمت 1400 فرانك عرضه شد. اين مبلغ معادل با دستمزد دو سال يك كارگر كشاورز بود. فقط اهداي آن از سوي نهادهاي دولتي به كتابخانههاي محلّي ميتوانست كنجكاوي كتابخوانها و افراد علاقمند را ارضا كند. كتابخانه شهرداري شهر لوبلان به دريافت اين مجموعه نايل آمد و آن را در كنار انبوه آثاري كه دولت انقلابي بعد از مصادره اموال كليساها به نهادهاي مدني واگذار كرده بود، جاي داد. حدود صدوپنجاه سال بعد در سال 1978دبير دبيرستانهاي شهر لوبلان به نحو معجزهآسايي در انبار زير شيرواني شهرداري، اين مجموعه كامل و دست نخورده را مييابد و متعاقباً با تشكيل انجمني به نام «دوستداران كتابخانه شهرداري لوبلان» دست به كار احياي اين مجموعه و ديگر آثار مكشوف درين مخزن ميشود. اكنون شهر لوبلان مالك مجموعه سفر به ايران فلاندن و كوست است: يعني دو جلد گزارش سفر، 100 قطعه ليتوگرافي درباره ايران مدرن و 250 قطعه گراور درباره ايران باستان همراه با متون توصيفي آنها. به اينها بايد نسخه بدل گزارش سفر شخص سفير كنت دوسرسي را نيز افزود كه نوه او در سال 1928 زير عنوان سفارتي فوقالعاده ايران در سالهاي 1839 تا 1840 منتشر كرد.
امّا اوژن فلاندن كيست؟ اوژن – ناپلئون فلاندن در 15 اوت 1803 در شهر ناپل متولّد شد. او كه ابتدا بدون بهرهگيري از استاد به نقّاشي روي آورده بود، سپس از محضر هوراس ورنه، نقّاش و طرّاح معروف كه در ترسيم صحنههاي تاريخي مهارت داشت بهرهمند شد. نخستين تابلوهاي مشهور فلاندن «يك دختر ناپلي» (1835) و «مناظري از شهر بروكسل» است. وي در اولين نمايشگاهي كه در سال 1836 در پاريس تشكيل ميدهد، آثاري از مناظر ونيز عرضه ميكند، از جمله «منظره پلازتا» و قصر دوكال و پل دسوپير. او در سال 1836 به دريافت مدل درجه دو آكادمي نقّاشي مفتخر ميشود و اولين تماساش با تمدن اسلامي در همين سال صورت ميگيرد؛ چون در عمليات نظامي فرانسه در الجزاير حضور مييابد. تابلوي «فتح كنسانتين» كه لويي فيليپ پادشاه فرانسه آن را خريداري ميكند و «ورود ارتش فرانسه به الجزاير در 5 ژوئيه 1830» كه امروز در موزه ورساي به نمايش گذاشته شده است از آثار اين دوره به شمار ميروند. بعد از سفر به ايران و بازگشت از اين مأموريت، در سال 1842 مدال شواليه لژيون دو نور به او اهدا ميشود. در دو سال بعد، در 1844 همراه با ديپلمان فرانسوي پل بوتا اين بار عازم بينالنهرين (عراق كنوني) ميشود تا به جست و جوي نينوا برخيزد و به مدت شش ماه تابلوهاي متعددي را پديد ميآورد. اولين اثري كه از تابلوهاي اوژن فلاندن در 1850 به چاپ ميرسد، از كارهاي همين دوره است و «بناهاي تاريخي نينوا» نام دارد. سال بعد در 1851 حاصل كار مشترك او با پاسكال كوست درباره ايران و نيز گزارش سفرش مجموعاً زير عنوان سفر به ايران در (سه قسمت) به چاپ ميرسد. در 1853 در نمايشگاه پاريس تابلويي از اوژن فلاندن به نام «اصفهان، ورودي مسجد اعظم واقع در ميدان شاه عباس» به نمايش گذاشته ميشود. سپس در 1865 دو آلبوم با عنوان مشرق زمين به چاپ ميرساند. در 1875، در نمايشگاه پاريس، دو اثر ديگر با عنوانهاي «منظرهاي از فتح طرابلس سوريه» و «داخل بازار تهران» به نمايش گذاشته شده است. اوژن فلاندن در 1876 در شهر پاريس بدرود حيات ميگويد. انجمن دوستداران كتابخانه شهرداري لوبلان بعد از ترميم مجموعه سفر به ايران تصميم ميگيرد شماري چند از اين ليتوگرافيها و گراورها را در مجلّدي تقديم علاقهمندان كند و بعد از رايزنيهاي بسيار، 60 قطعه از آنها را انتخاب ميكند و همراه با چند مقدمه و معرّفينامه به قلم متخصّصان فن به چاپ ميرساند. نمايشگاهي دائمي در محل كتابخانه اين شهر، فرهيخته ايراندوستي را به بازديد از اين نمايشگاه ميكشاند و همو مجلّد نامبرده را خريداري ميكند و به نشاني نگارنده اين سوطر به پست ميسپارد. مقدمه و معرّفيهاي عالمانهاي كه در ديباچه اين كتاب آمده است نگارنده را بر آن داشت تا اين مختصر را همراه با چند قطعه از ليتوگرافيها و ترجمه متن آنها تقديم خوانندگان گرامي جهان كتاب نمايد. تا چه پسند افتد و چه در نظر آيد.
تابلوي 3 تبريز : پل
مسافران ما در 13 ژانويه ماكو را به قصد تبريز ترك ميكنند. حدود سيصد كيلومتر راه از وسط دشتي ميگذرد كه كوههاي بلند سرخرنگ و قلّههاي آتشفشان خاموش در دو طرف آن كشيده شده است. در 22 ژانويه 1840 هيئت سفارت با شكوه تمام قدم به تبريز، مركز استان آذربايجان ايران ميگذارد. اينجا اولين منزلگاه مهمّي است كه اين هيئت با مقامات رسمي و عادات و رسوم ايراني تماس حاصل ميكند. رودخانه اسپين چاي به گفته فلاندن - قوري چاي امروز – شهر را از حومه آن جدا ميسازد. بر خلاف آنچه ميتوان تصوّر كرد، مسجد صاحبالامر كه در سمت چپ به چشم ميخورد، در حومه شهر قرار دارد. بر فراز آن گنبدي كم ارتفاع به روي استوانهاي بلند پايه قرار گرفته است و حصار بزرگي اين مجموعه را در بر ميگيرد. بر فراز ايوان مناره مسجد، مؤذني در حال گفتن ادان مشاهده ميشود. «از اينجا]مناره مسجد[ است كه با صدايي سا، او ]مؤذن[ بر فراز شهر ندا سر ميدهد: گواهي ميدهم كه خدايي جز او وجود ندارد و محمد ]ص[ فرستاده اوست. سپس بعد از لحظهاي تأمل: "اي مسلمانان، همگي به پا خيزيد و فرايض ديني خود را بجا آوريد؛ به كاملترين عملي كه محمد ]ص[ كاملترين موجودات، فرمان داده است بپردزايد". اين ترنّم آرامي كه موجي ميزند و گويي از آسمان فرود ميآيد، چنان طنين حزنآلود و با شكوهي دارد كه تأثير زيادي بر جاي ميگذارد. نميتوان در مقايسه با ناقوسهاي ما، از امتيازي كه ]اذان[ در ايجاد تأثّري نافذتر و شورانگيزتر دارد چشمپوشي كرد، زيرا نه تنها بر روح مسلمانان، كه بر روح مسيحيان نيز اثر ميگذارد. اين صداي مؤذن كه در فضا ميپيچد جنبهاي آسماني دارد. با شنيدناش، من به نيروي مقاومتناپذيري پي بردم كه موجب ميشود مسلمانان بلافاصله به سجده افتند و ادعيهاي را كه گويي پيامبرشان از فراز آسمان به آنان خطاب ميكند، وفادارانه بر زبان آورند.»
تابلوي 21 تهران : دروازه شميران
«تهران خيلي گسترده نيست. مسافت دور آن بيشتر از چهار يا پنج كيلومتر نيست. باروي آن مثل حصار ديگر شهرها داراي برجهايي است كه بر فراز شيب تند خندق فراخي قرار گرفتهاند. باروي دور شهر داراي شش دروازه است كه با آجرهاي لعابدار به رنگهاي گوناگون تزيين شدهاند. بعضي از اين دروازهها با نوعي دژ كوچك مراقب ميشوند كه آن هم در حصار خندقي است كه حدود صد متري جلوتر از باروي خود شهر قرار دارد.» ما اينجا از دروازه شميران، مأخوذ از نام حومهاي كه در پاي البرز قرار گرفته و به خاطر آب و هواي معتدلش مورد توجّه بوده و هست، از تهران بيرون ميرويم. اين تابلو داراي تعدل زيادي است و فقط تصاوير معدودي به آن جان و حركت ميبخشد: دو دختر جوان در كنار آب، شترباني سوار بر حيوان خود و چند سواركار كه به طرف دروازه حركت ميكنند. تابلو داراي سه قسمت است: - سطح اول، تقريباً روستايي، با سمت راست رودخانهاي كوچك، خرابههاي يك مسجد و مناره مكعب شكل آن ]كه بيشتر به بادگير شباهت دارد[، و پشت سر شتربان، عمارتي بسيار ساده. - در سطح وسط، خطوط هندسي باروهاي تهران: با خود دروازه در احاطه دو برج و جلوي آن نوع قلعه (چيزي كه فلاندن به درستي آن را «دژ» مينامد و بر خلاف قلعههاي دفاعي معمولي، ظاهراً هيچ ديواري اين دژ مقدّم را به حصارهاي اصلي مربوط نميكند). تزيينات براي يك چنين بنايي كه كاربرد عملي دارد، به نحو شگفتآوري داراي ظرافت است. بر روي حصارها در فواصل منظم، روزنههاي عجيبي به چشم ميخورد كه براي تيراندازي جناحي و عمودي به كار ميرفته است و قبلاً آنها را در باروي ماكو ملاحظه كردهايم ]اشاره به تابلوي شماره يك[. در سطح بالايي، آسماني گسرتده و بيابر ديده ميشود. اثري بسيار ناب و سندي گرانبها: اين بناها همگي از ميان رفتهاند.
تابلوي 44 اصفهان : حمّام خسروآقا
حمّام عمومي يا خصوصي، ميراث دوردست گرمابههاي رومي، يكي از عناصر اصلي زندگي در كشورهاي مسلمان است. حمام شامل چندين قسمت (دالان، قسمت آب ولرم، قسمت آب گرم)، معمولاً به شكل بنايي با ارتفاع كم و در زير گنبدي با نورگير براي روشنايي _ به شكلي كه در اينجا مشاهده ميشود _ جلوه ميكند. اين منظره دالان به رغم چند خطاي پرسپكتيو، حالت خودماني چنين محلهايي را نشان ميدهد. به نظام كاملاً ايراني قوسها و آويزهاي ضربي طاقهاي حامل گنبد توجه كنيد. فلاندن برنامه حمّام رفتن را اين گونه توصيف ميكند: «بعد از عبور از دالان كاملاٌ مسدودي كه مانع از ورود هواي خارج ميشود، اتاق كوچكي هست داراي نوعي صفّه مرمرين كه حامل ستونهاي كوچكي است كه طاقها به رويشان قرار دارد. اينجا محل استراحت، محل كيف است و ما در آنجا لباسهايمان را كنديم و تختگاههايي را ديديم كه براي بعد از استحمام ما آماده شده بود. بعد از اين قسمت، پس از گذشتن از در دوگانهاي كه روكش نمدين دارد، وارد اتاق حمام، يعني محوطهاي مدوّر و گنبددار و نيمه تاريك و پر از بخار با حرارت بسيار بالا شديم. همه چيز در اينجا سوزان بود، هواي موجود، سنگفرش و ديوارهاي اطراف. ما روي تخته سنگ مرمرين تميز و درخشنده چون آيينهاي نشستيم؛ دلاكها به سراغمان آمدند و شروع به مشتمال كردند، در حالي كه اعضاي ما را در ميان انگشتانشان ميچلاندند. اين عمليات طولاني بود (...) همانند عمليات مربوط به كيسه كشيدن و صابون زدن و شست و شو با آبي تقريباً سوزان كه به روي تمام قسمتهاي بدن مي ريزند. بعد از اين كارها كه آدم خودش را كاملاً در اختيار دلاكاش قرار ميدهد، ما را وارد خزينهاي كردند پر از آبي چنان داغ كه ناچار شديم قبل از وارد شدن خودمان را اندك اندك به آن عادت دهيم و بعد هم نتوانستيم بيشتر از چهار تا پنج دقيقه در آن بمانيم. يك ساعت و نيم ميشد كه درين دما و درين بخار خفهكننده به سر ميبرديم و داشتيم تحمّلمان را ازين وضع از دست ميداديم كه ناگهان دلاكها آمدند و آب سردي به روي سرمان ريختند كه از همه طرف جاري شد و در لحظه اول به نحو كمي ناخوشايند نفسمان را بريد، ولي بعد از آن احساس خوبي به ما دست داد و خنكي اين آب به روي تن ما، از فرق سر جاري شد و ما را سر حال آورد و به اعضاي كرخ شدهمان نيروي تازهاي بخشيد؛ اين قسمت آخر كار بود.» فلاندن در اينجا از يك حمام خصوصي صحبت ميكند، چون نبايد به حمّامي عمومي از نوع آنچه درين تصوير ميبينيم رفته باشد. شاردن كه چندين سال در ايران اقامت داشته، با اطلاع كافي از آن صحبت كرده است. او به ما ميگويد كه در ايران حمامها صبحها و بعد از ظهرها به روي مردان و سپس تا نيمه شب به روي زنان باز است و توضيح ميدهد كه «خزينه حمّام آن چنان فراخ است كه بيشتر از ده نفر ميتوانند با راحتي كامل همزمان در آن شست و شو كنند. امّا اگر صبح زود وارد آن شويد سطح آن را پوشيده از چربي يا مادهاي غليظ مثل كف صابون مي بينيد و اين از چرك بدنهايي كه در آن شست و شو كردهاند ناشي ميشود و بسيار انزجارآور است. ولي ايرانيان به آن عادت كردهاند.»
تابلوي 60 بندر بوشهر
بوشهر در حاشيه خليج فارس منزلگاه چند روزهاي بود، پيش از حركت به طرف شرق براي بازديد از آثار باستاني فيروزآباد، فسا و دارابگرد. بوشهر به نظر فلاندن فقير وغمانگيز آمده است، چون به تازگي بيماريهاي وبا و طاعون آن را به ويراني كشانده بود و به علاوه دستخوش حمله ياغيان لرستان نيز واقع شده بود. «خود شهر حائز اهميّت زيادي نيست و همان حالت همه شهرهاي ايران را دارد. اين شهر به روي برآمدگي كوچكي كه در نوك يك پيشرفتگي ساحل قرار دارد و نوعي شبه جزيره تشكيل ميدهد، ساخته شده است. نقشه شهر به مثلثي ميماند كه دو ضلع آن رو و در پاي درياست و ضلع سوم، در طرف خشكي را بارويي كه در گذشته داراي استحكامات بوده، محصور كرده است. يكنواختي خطوطي كه معمولاً تشكيلدهنده شهرهاي ايراناند، در اينجا با چشمانداز نخلهايي كه شاخ و برگشان بر فراز ايوانها موج ميزنند، دگرگون شده است. شهر داراي ويژگي خاص خود نيز هست و آن شمار قابل ملاحظه بادگيرهايي است كه بر بالاي خانهها افراشته شدهاند و به كار هوارساني به داخل ميروند. بادگيرها شبيه دودكش، امّا بلندتر و پهنترند. در قسمت فوقانيشان حفره بزرگي هست كه جريان هوا از آن برقرار ميشود. اين وسايل تهويه هوا در ديگر شهرهاي ايران نيز مشاهده ميشود ولي بويژه در شهرهاي جنوبي به سبب گرماي هوا رواج عمومي دارند.» اين بادگيرها را ميتوان بر روي بامي در انتهاي بندر، نزديك دژي كه بناي آن را به هلنديها نسبت ميدهند ملاحظه كرد. «بوشهر وانگهي بندر بسيار بدي است و فاقد لنگرگاه است. ساحل دريا خيلي كم ارتفاع است (...) و مانع نزديك شدن كشتيها به ساحل ميشود. در نتيجه كشتيها بايد بيپناهگاه، در پهنه دريا بمانند و با كوچكترين تندباد ناگزير به بالا كشيدن لنگر شوند. فقط قايقهاي عربي (لنجها) ميتوانند به بارانداز نزديك شوند. براي همين تقريباً به طور انحصاري تجارت بوشهر با بصره، بمبئي يا مسقط توسط اين قايقهاي سبك و كم حجم انجام ميپذيرد. اين قايقها داراي عرشهاند؛ در قسمت انتهايي اتاقي براي صاحب آن وجود دارد و فقط يك بادبان خيلي بزرگ دارند كه به دكلي فوقالعاده بلند متصل است. آنها به كُندي ولي نسبتاً مطمئن حركت ميكنند و اين به سبب احتياط بيش از حدّ دريانوردان است. آنان هيچ وقت از خشكي دور نميشوند و وقتي احساس طوفان اندكي ميكنند از حركت منصرف ميشوند (...) ظرفيّت اين قايقها بين سي تا صد تن است.» «بارانداز پر جنب و جوشترين قسمت شهر است. دفاتر رسمي، تجارتخانههاي بزرگ، انبارها و نمايندگيهاي بازرگانان عمدهآي كه همزمان صادركننده، واردكننده و دلّال هستند، در اينجا قرار دارد. در اين انبارها همه گونه كالا از همه كشورها يافت ميشود (...) جلوي نمايندگيها، دريانوردان عرب در حال تدخين، بيقيد نشستهاند و به بالا و پايين رفتن قايقهايشان روي آب نگاه ميكنند. جمعي باربر كه آنها نيز عرباند در رفت و آمد و تلاشاند و به عابران تنه ميزنند و عدلهايي را كه بار كشتيها ميكنند يا از داخل كشتيها بيرون كشيدهاند، حمل ميكنند. جنب و جوش بوشهر فقط در اينجاست و به مرور زمان اهميّت شهر به همين محله محدود ميشود.» بعد از عزيمت به شرق، فلاندن و كوست راه شمال را در پيش ميگيرند و دوباره از شيراز، اصفهان، كاشان، تهران و تبريز عبور ميكنند. در تبريز ترديد دارند كه همان مسير آمدن را در پيش گيرند يا نه. نهايتاً آنها درياچه اروميه را دور ميزنند و در 24 ژوئن ايران را ترك ميگويند. مأموريتشان رسماً به پايان رسيده است. آنان به طرف بغداد كه در آن هنگام در امپراتوري عثماني قرار دارد سرازير ميشوند و از خرابههاي بابل بازديد ميكنند. اول سپتامبر دوباره راه شمال را تا دريابكر، در تركيه عثماني، پيش ميگيرند و سپس به طرف حلب حركت ميكنند و سرانجام به بيروت ميرسند و از آنجا در اول دسامبر 1841 به قصد فرانسه به كشتي مينشينند. بعد از دو سال و نيم سفر، با كولهباري مركز از كارتنهاي تصاوير و تابلوها به وطن بازميگردند كه اين 60 ليتوگرافي مشتي ديدني از آن خروار است. جهان كتاب سال دهم – شماره 5 صفحات 9-6
|
| صفحه اصلی | درباره فلاندن | كتابنامه | |
© 2005 by Iranian Cultural Heritage
& Tourism Organization - Documentation Center. All right reserved. Design by Peik-e Dade Gostar Co.
|