ورجاوند، پرويز. “نشاني دهلوي: ملا علي احمد مهركًن“. دوره 16، ش 193 (آبان و آذر): 29-35.

 

نشاني دهلوي

ملا علي احمد مهر كن

 

 

احمد گلچين معاني

 

ايكه نگين بهر كسان مي كني                  آن نه كه جان مي كني

كندن هر از تو گراني بود                       مهر كني كار نشاني بود

ملا علي احمد مهر كن دهلوي متخلص به نشاني ( متوفي 1019 ق) فرزند شيخ حسين دهلوي متخلص به نقشس( متوفي 988ق) است، پدر و پسر تخلص نقش و نشاني را بمناسبت هنر مهر كني اختيار كرده‌اند، هر دو شاعر و عراف و فاضل و خوشنويس بوده‌اند.

نشاني دهلوي غير از تعليق ساير خطوط و بخصوص نستليق را خوش مي نوشته و در علوم رياضي و طبيعي و الهي نيز دست داشته است.

مولف صبح گلشن در ذيل نام ( نقشي) نوشته است:

مولانا حسين دهلوي در رفاي عهد و كملاي عصر معدود و ملا احمد علي احمد مهر كن فرزند رشيد وي بود، ر يكي از اين هر دو سخن سنجي ازاقران و اماثل بر گذشت، و نقش زندگي نقشي درشسنه ثمان و ثمانين و تسمعايه (988) چهاردهم جماديب الاخر نقش بر آب گشت.

از وست:

شكر خدا كه عمر عزيزم تلف نشد

                در ياد زلف وروي تو شد صبح و شام ما

گفتم از قطه نظر كوته كنم سوداي زلف

چشم حيرت حلقه ديگر برين زنجير شد

ملا عبد القادر بدواني كه ازدوستان نزديك نشاني دهلوي بوده در منتخب التواريخ ( ج 3 ، ص 349 – 360) ترجمه حال وي را جنين بقلمك آورده است:

 

نشاني دهلوي

مولانا علي احمد ولد مولانا حسين نقشي دهلوي مهر كن است، فاضلي ولي مشروب و استاد شاهزاد بزرگ ( شاهزاده سليم= جهانگير پادشاه) بود، و پدر و پسر هر دو اين فن را به كرسي نشانيده و در گذرانيده‌اند ، خصوصاً مولاناي مشارليه كه امروز نقش نگين او كارنامه روزگارست، و در عراق و خراسان و ماوراء النهر سكه ( = مهر) او را به تيمن و تبرك مي برند،‌به فضايل علمي و كمالات انساني متصف است، و ليكن اين فن جزئي و اين شيوه كسبي حيثيات كلي موهبي او را پوشيده و به اين تقريب در سپاهيگري و ملازمت هم چداني تربيت و اعتباريكه كه مي بايست نيافته به منصب معتبر نرسيده، هيچ كمتر از امراي نامدار نبود، و علم هيات و طبيعي را خوب ورزيده و طالب علمي او بمرتبه كمال است،‌و در جمع خطوط يد طولي دارد، و در انشاء و املاء بي نظير،‌اگر يك فنه مي بود خيلي از آثار نظم آبدارش بر جريده روزگار باقي مي ماند، گاهگاهي طيع روشن و ذهن باريك بين او به شعر مي پردازد، و به مناسبت شيوه خود تخلص نشاني اختيار مي نمايد، چون فقير را از ريعان عهد شباب تا هنگام اين انتخاب، كه زمان كهولت بلكه شيخوخت است، با او جهت اتحاد و اعتقاد و ارتباط و اختلاط از هر چه  تصور مي توان كرد قوي ترست ، اگربعضي از فوايد منظومه و منثوره او را به اسباغ و اشباع ايراد نمايد جاي آن دارد،

از اشعار اوست. درزماني كه فتح گجرات واقع ش (= 980ق) سكه‌اي بنام حضرت علي( اكبر پادشاه) كنده و اين تاريخ گذرانده كه:

خسروا سكه گجرات به نام تو زدند

                                       ملك را سايه عدل تو به تارك بادا

اي خوش آندم كه چو تاريخ وي از من پرسي

                                       گويمت: سكه گجرات مبارك بادا

وله

زماني كه اردوي معلي جانب كشمير بار اول متوجه شد و فقير رخصت گرفته به جانب پشاور كه مولد من است رفتم، اين ابيات از آن ديار نوشته فرستاد، دگر خداوند داند كه مثل من به چندي ديگر هم بهمين شوق نوشه و خرسند كرده باشد، اما فقير خاصه خود ساختم تا دعوي دار ديگر پيدا نشود:

 

نقا رقعه

جواهر مادن انتقار و خاكساري لآلي انكسار و بي قرار ي كه جواهريان كارخانه شوق و دريانوردان كارنامه ذوق به زلال اخلص شسته و به رشته نياز كشيده‌اند، نثار قدم مسرت لزوم آن يگانه روزگار و آيه رحمت پروردگار كه دل غيب دانش جام جهان نماي پيش بينان حقيقت است و آئينه ضميرش اسطر لاب رصدبندان طريقفت است گردانيده، به عر بار زافتگان مجلس بهشت آيين و محفل ملايك نشين مي رساند كه حقاً و بعز الله تبارك و تعالي كه به يمن توجه آن عديم المثال معدوم النظير به سروقت اين افتاده كه خرافات متفرقه را جمع سازد، آفرين بادا بريا احسان كه بر ما كرده‌اند، دو جزء يكي از انشاء و نثر، دوم از مثنوي و غيره كه براي خدام مي نويسد،

نيم كاره دشه است، ان شاء الله فردا يا پس فردا يكجا مي سپارد، عجاله الوقت آن چند بيت مثنوي كه : سامريم، سارمريم، سامري، در مطالعه است فرستاده شد، اصلاح فرمايند، و آنچه قابل نوشتن باشد جدا سازند و سلامت باشند.

از جمله رقعات او اين رقعه است كه درباب اولگون پادشاهي و سكه آباي كرام حضرت تا صاحبقراني( امير تيمور) نوشته به فقير فرستاده:

نقل رقعه

( چون دفعه بزبان عربي است فقط قسمت اخير آنرا كه مربوط به مهر مزبورست نقل مي كند).

…. و كان اشتغالي من اول ذي الحجه الي آخر ربيع الاول بحك فص السلطان العادل و خليفه الكامل و نقش اسمه العالي و اسماء اجداده المتعاليه الي امير تيمور صاحب القرآن و الفص وسيع مدور مشتمل علي ثمان دوائر دايره في وسطه و الباقيه في اطرافها الي آخره.

( درينجا بي مناسبت نيست كه گزارش ابوالفضل علامي را دربارة مهر مذكور نقل مي كنيم: مولانا علي احمد به فرمان قدسي گرامي نام‌هاي نياگان شاهنشاهي تا صاحبقراني بركند، و كارنامه‌اي برساخت، فرمان شد همگي ثبتي اسناد و برخي بياضي منشور بدين پيرايش يابد.) ( از وقايع شانزدهم مهرماه سال 1004 هخجري) رك : ( اكبرنامه ، ج 3 ، ص 672).

اين نقل رقعه‌ايست كه به خدام شيخ امم يعقوب كشميري ( متخلص به صرفي و متوفي 1003)از لاهور نوشته:

نقل رقعه

ليس الفواد محل شوقك وحده

                            كل الجوارح في هواك فواد

چ نالم از دست شوون نير نجات اين پير عزايم خوان كرسي نشين مرقع پوش بلند كليسا كه تمام كون و فساد را از ماهي تا ماه بزور افسون پري وار در شيشة نيلي در اورده بند كرده و سر‌آن شيشه را به موم شمع ماه گرفته به چندين هزار خاتم افروخته مختوم ساخته، نه ياري آنكه ازدرون آ پاي گريز بيرون توان نهاد و نه اميد اينكه ازبرون دست فرياد رسي بدو تواند رسيد.

فرياد بسي كردم و فرياد رسي نيست

                       گويا كه درين گنبد فيروزه كسي نيست

لاجرم دربند ابدي گرفتار مانده سر بر آستانه ارادت نهاده و هرگاه كل ملك و ملك را نسبت به او اين حال باشد، پيداست كه نوع انساني سيما فرد واحد را چه يارا كه در آن بند دست و ا نتواند زد، و خود را از قيد آن زندان خلاص نتاوند ساخت، مگر مرشدي كامل و هادي مكمل كه به انواع تاييدات رباني و اصناف الهامات يزداني آراسته باشد، بروز بازوي تقويت الهي و پايمردي مجاهدات و مكاشفات غير متناهي دستبردي نموده ازين مهلكه عظمي و مخمصه كبري آن شخص را تواند برآورد، و الحق در اين زمانه عارف صاحب كمالي كه به زيور اوصاف مذكوره متجلي و متحلي باشد سواي ذات خجسته صفات ملكي ملكات قدسي آيات يگانه روزگار و مظهر آثار رحمت پروردگار عزشانه كسي موجود نيست، اميد كه اين نامراد پا بند قيد جسم و صور را كه يكي از آن افراد است كگه از نوع انساني بيرون نيست به توجه حالي از جميع قيود كه مخالف سنن بوي و قسيم دين مصطفوي علي افضل الصلوات واكمل التحيات است بر آورده گاهي به وقت حضور به دعاي مرادات ظاهري و باطني و سعادات صوري و معدني و مطلوبات كوني و الهي ياد آورند كه وسيله وصول الي الله وحبل المتين دين مبين حق غير اين نمي تواند بود، اميدورست كه حق سبحلانه و تعاليب ايشان را با جميع فزندنا گرامي و مخلصان نامي از جميع مكايد دوران و مكاره زمان محفوظ و مصون داشته بر سر محبان حقيقي و معتقدان تحقيقي نگاه دارد، بمنه و كمال كرمه.

درآيين اكبري ( ص 48) آمده است كه: فولاد را كسي برابر مولانا علي احمد دهلوي نيار است، خط شناسان او را درين صنعت بي همتاي روزگاران دانند،غير از تعلق خطوط را به والاپايگي را از پدر خود شيخ حسبن برگرفت، و از ديد كار كرد مولانا مقصود ( مقصود علي خوشنويس) گشايش يافت و از همه در گذرانيد.

خواجه نظام الدين احمد هر وي گويد: نشاني- احمد مهر كن، به جميع خطوط مهر را وب مي كند، و شعر نيكو مي گويد، و جامع اقسام فضايل است….

امين احمد رازي نوشته است: مولانا علي احمد مهر كن از بي بدلان زمانست و بنابر وجود ت طبع ، شعري ميگويد ، از آنجمله است :

 

صوتر معنيب نگرد جمع در پادشاه

پادشاه صثوتر و مني است اكبر پادشاه

آن شاهنشاهي كه مي افتد به روز بار او

ازنهيب چو ب دربان پادشاه بر پادشاه

تا كه باشد مشرق و مغرب،‌مبادا غير او

از حدو باختر تا حد خاور پادشاه

مرا هر شب چو دزددان خواب گرد چشم تر گردد

دلم را با غمت بيدار بيند باز گردد

(هفت اقليم)

در تذكره ميخانه مسطورست: ذكر مولانا علي احمد مهر كن- اين طوطي سخنگوي هندوستاني به مناسبت هنر مهر كني تخلص نشاني كرده ، و اين دو بيت كنايت آميز بجهت كي از همكران خود كه قبال شاگردي او نبوده و لاف استادي او مي زده گفته:

ايب كه نگين بهر كسان مي كني

                    آن نه نگنيست كه جان نمي گني

كندن مهر از تو گراني بود

                    مهر كني كار نشاني بود

صوفي طبيعتي درست اعتقاد بوده و صافي طويتي پاكيزه نهاد، پدرش در خدمت شهريار دادگر غريب پرور جلال الدين محمد اكبر عرش آشيني كمال عزت و اعتبار داشته، و بجهت تكميل فضيلت به استادي زيبنده اقفسر و ديهيم شاهزاده سلطان سليم ( جهانگير پادشاه) مامور شده و مولانا علي احمد به خليفگي ملكزاده خود سرافراز شده، و در ايام زندگاني حضرت عرش آشياني در بندگي ايشان كمال عزت و عتبار بهم رسانيده و در مهر كني از بي بدلان روزگارش ميدانسته‌اند ، طبعش لطيف و وزون بوده و سليقه‌اش به ندرت مشحون، در وقتي كه ولايت گجرات به تصرقف بندگان دولت جلالي درآمد، و در آن بلده طيبه سكه به نام نامي آن حضر زدند، وي در اين دو بيت بجهت تاريخ سكه زدن گجرات از پرده خيال بر روي كار آورد: خحسرو ا سكه گجرات …… الخ.

درباره بيت: ( هر قوم راست راهي…الخ) اينكه گفته شده است مصراع اول را خواجه نظام الدين اوياء بر زبان رانده و مراع ثاني را امير خسرو خوانده است،‌بايد دانست كه بيت مزبور مطلع غزلي از حسن سجزي دهلوي است و در ديوانش ( ص 390) بشرح ذيل مندر جست:

هر قوم راست راهي، ديني و قبله گاهي

 ما قبله راست كرديم ،‌بر سمت كج كلاهي

خيز اي خطيب برخوان، هر حجله‌كه داري

رويش نگر چو عيدي ،‌ابرو نماز گاهي

گر سرو و مه نديدي ،‌با يكديگر موافق

بالاش بين چون سروي،‌بالاي سرو،‌مهي

با آنكه كرد توبه  ، فسق از دلم فراموش

هم اگر لبش ببينم،‌ياد آيدم گناهي

بندي اگر گشايند ، از زلف ظالم او

  از هر خمي برآيد ،‌فرسياد دادخواهي

هر صبح اشك من بين ، سر بر زده ز مژگان

  چون شبنمي كه افتد، بر روي هر گياهي

يا رب نگاه داري، چشم و چراغ ما را

گر چه نكرد هرگز ، در حال مات نگاهي

قاضي گوه نجويد، رد عشقبازي من

  داند كه نيست حاجت، اقرار را گواهي

عقل حسن چه باشد،‌اندر حضور عشقت؟

   طفل آنجا كه حسن سجزي از دوستان نزديك مير خسرو دهلوي بوده و هر دو مريد خواجه نظام الدين اولياء بوده‌اند ،‌دور نيست كه گفته شود خواجه و امير خسرو مطلع مزبور را به خاطر داشته‌اند و در حين مشاهده عبادت هود، خواجه مصراع اول را كه به مناسبتي با وع و حال آنان داشته بر زبان آورده و امير خسرو با توجه به طاقيه كج خواجه نظام الدين مصراع ثاني را خوانده استو و الله اعلم.

واله داغستاني گويد: مولانا علي احمد نشاني مشهور به مهر كن از فرقه اويا و زمره اصفيا بوده معيشتش از اجرت مهر كني مي گذشته، و پيوسته به عباداتن و رياضت مشغول بوده بسيراي از طالبان راه حق از خدمت فيض موهبتش به منزل مقصود رسيده هدايت يافته‌اند،…

( رياض الشعراء)

در تذكره خوشنويسان هفت قلمي ( ص 84) آمده است كه:

ملا احمد مهر كن به جميع خطوط دستگاهي بكمال داشت و در همه خطوط مهر را صاف و خوب مي كند، و شعر هم نيكو مي گفت.

در تذكره نتايج الافكار ( ص 712 مسطورست كه):

مولانا نشاني مرد نيك طينت و درويش سيرت بوده در علوم و فنون استعداد شايسته و در اقسام نظم مهرت بايسته داشت، و به معرفت علم رياضي و طبيعي و الهي منتخب عصر بوده و به خوشنويسي در اقلام مشهور برگزيده دهر و در مهركني هم كمال بهمرسانيد.

ديوان نشاني دهلوي

نسخه‌اي از ديوان نشانيب دهلوي مشتمل برديپاچه و مكتيب و خطب به نثر تازي و پارسي و مثنويات و قصايد و غزليات و تركيب بند و قطعه و رباعي به  خط نستعليق و قطع 6ر21 × 4ر13 سانتيمتر دريكصد و هشتاد صفحه پانزده سطري كه دارايب جدول و سرلوح نيز هست در مجموعه مخطوطات مرحوم عبدالحسين بيات وجود دارد كه آغاز و انجامش چنين است:آغاز: بسمله، الحمد الله الذي جعل هذا الام ذريعه لحصول معرفه مسماه…الخ.انجام :

چون برفت آن عصر قدسي صفات

سوي جنت زين جهان بي مدار

(ناقص)

درينجا سخ خود را با يك قطعه نغز و بديع نشاني دهلوي حسن ختام مي بخشم:

آئينه و شانه

دوست آنست كو معايب دوست

                        همچو آئينه روبرو گويد

نه كه چون شانه با هزار زبن

                        پس سر رفته مو بمو گويد

( منقول ازعرفات العاشقين)